معنی فکز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فکز. [ف َک ْ / ف َ ک َ] (اِ) بینی دیگدان. || دودکش اجاق. (فرهنگ فارسی معین):
ز بس که آتش فتنه به دل برافروزی
سیاه روی و غلیظی چو فکز آتشدان.
دقیقی.
بینی دیگدان، دودکش (اجاق). [خوانش: (فَ) (اِ.)]
دودکش: ز بس که آتش فتنه به دل برافروزی / سیاهروی و غلیظی چو فکز آتشدان (دقیقی: ۱۰۴)،
دود کش پارسی است بینی دیگدان، دودکش (اجاق) : ز بس که آتش فتنه بدل برافروزی سیاه روی و غلیظی جو فکز آتشدان.