معنی مؤوق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مؤوق. [م ُ ءَوْ وِ] (ع ص) کسی که در طعام خود تأخیرنماید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). || کم کننده ٔ طعام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
مؤوق. [م ُ ئو] (ع مص) گول گردیدن. (منتهی الارب، ماده ٔ م وق). احمق شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به مواقه و موق شود. || بمردن و هلاک گشتن. (منتهی الارب). و رجوع به مواقه و موق شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.