معنی مداحی
لغت نامه دهخدا
مداحی. [م َدْ دا] (حامص) عمل مداح. مدحتگری. رجوع به مداح شود.
مداحی کردن
مداحی کردن. [م َدْ دا ک َ دَ] (مص مرکب) مدیحه سرودن. فضایل ممدوح را به شعر درآوردن. || اشعار در فضایل و مصایب اهل بیت خواندن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ثناخوانی، ستایشگری، مدیحهسرایی، مدیحهگویی،
(متضاد) هجویهگویی
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به عربی
داهن
انگلیسی به فارسی
مداحی کردن
حل جدول
مداحی
سوئدی به فارسی
چاپلوسانه ستودن، مداحی کردن، مدح گفتن،
فرهنگ معین
معادل ابجد
63