معنی مدنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مدنی. [م ُ نا] (ع ص) مرد ضعیف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

مدنی. [م ُ] (ع ص) نزدیک شونده. رجوع به ادناء شود. || نزدیک گرداننده. (ناظم الاطباء). رجوع به ادناء شود.

مدنی. [م ُدْ دَ] (ع ص) نزدیک گردنده. (آنندراج). نزدیک شده. (ناظم الاطباء).

مدنی. [م ُ دَن ْ نی] (ع ص) آنکه نزدیک می گرداند و سبب نزدیک شدن می گردد. رجوع به تدنیه شود. || آنکه جستجو می کند در کارهای خرد و بزرگ. (ناظم الاطباء). رجوع به تدنیه شود.

مدنی. [م ُ دُ] (ص نسبی) منسوب به مدن به معنی شهرها. رجوع به مَدَنی شود.

مدنی. [م َ دَنی ی / م َ دَ] (ص نسبی) باشنده ٔ شهر. (از غیاث اللغات). شهری. شهرباش. حضری. مدری. قراری. ساکن حضر. ساکن شهر. مقابل بدوی. (یادداشت مؤلف). اهل شهر. منسوب به مدینه به معنی شهر. || مربوط به شهر. شهری: تعلیمات مدنی. || منسوب به مدینهالرسول. مربوط به مدینه الرسول:
ای مدنی برقع مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب.
نظامی.
|| خوش طبع. صاحب سلیقه. مقابل دهاتی. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || نام قسمی خط عربی. الف های این خط به سوی دست راست کج می شده و در شکل این خط خفتگی کمی بوده است. (ابن الندیم، از یادداشت مؤلف).

مدنی. [م َ دَ] (ص نسبی) منسوب است به مدینه که به معنی شهر است عموماً و شهر یثرب خصوصاً. و در نسبت به مدینه خلاف است که مدنی باید گفت ویا مدینی و اقوال صرفیان و لغویان و نسابه ها در این باره مضطرب است. مؤلف لسان العرب یکبار گوید مدینه حصنی است که در وسط زمینی بنا شده و هر زمینی که در وسط آن حصنی سازند مدینه است و نسبت بدان مدینی است و بار دیگر هنگام ذکر مدینهالرسول گوید اگر مرد و یاجامه را بدین شهر نسبت کنند مدنی است و اگر پرنده ومانند آن را نسبت دهند مدینیه و گویند حمامه مدینیهو جاریه مدینیه و از قول کسی که بدو اطمینان ندارد آورده است که اگر نسبت به مدینهالرسول باشد، مدنی باید گفت و اگر به مدینهالمنصور [بغداد] نسبت دهند مدینی گویند و نسبت به مدائن کسری مدائنی است. ولی سمعانی نسبت به مدینه را خواه مدینهالرسول، خواه بغدادو خواه مدینه ٔ اصفهان یا نیشابور و جز آن ها مدینی گرفته است. رجوع به ریحانه الادب ذیل همین مدخل شود.

مدنی ٔ. [م ُ ن ِءْ] (ع ص) مرتکب شونده ٔ عیب و نقص. (ناظم الاطباء) (از آنندراج).

فرهنگ معین

شهرنشین، آیاتی که در مدینه بر پیامبر (ص.) نازل شد. [خوانش: (مَ دَ یّ) [ع.] (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

مربوط به جامعۀ متمدن، مربوط به تمدن،
مربوط به مدینه، شهری در عربستان،
از مردم مدینه،
[مقابلِ مکی] ویژگی سوره‌هایی از قرآن که در مدینه نازل شده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اجتماعی، شهرنشین، شهری، اهل مدینه،
(متضاد) مکی

فرهنگ فارسی هوشیار

شهری، قراری

فرهنگ فارسی آزاد

مَدَنِی، «لیموشیرین (در اصطلاح شیرازی) » (نقل از رساله ایام تسعَه)،

مَدَنِّی، منسوب به مدینه، منسوب به «مدینه»،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری