معنی کلنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کلنی. [ک ُ ل ُ] (فرانسوی، اِ) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدانجا کوچ کنند. مهاجرنشین. مستعمره. (فرهنگ فارسی معین).

کلنی. [ک ُ ل ُن ْی ْ] (اِخ) رجوع به کلن شود.

فرهنگ معین

(کُ لُ) [فر.] (اِ.) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدان جا کوچ کنند. مهاجرنشین، مستعمره.

فرهنگ عمید

سرزمینی که جمعی از مردم دیگر به آنجا کوچ کرده باشند، مستعمره، مهاجرنشین،
(پزشکی) مجموعه‌ای شامل میلیون‌ها باکتری که محصول تکثیر چند باکتری است و ممکن است با چشم دیده شود،

حل جدول

مستعمره

فرهنگ فارسی هوشیار

مهاجر نشین

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر