تجربه کرونا، یک داستان آخرالزمانی

مهتاب دهقانی

تجربه کرونا، از بیرونِ ماجرا چیزی است مانند یک داستان آخرالزمانی که جز در همان حوالی آخر دنیا نمی‌شد انتظارش را داشت. چهره همه ما شده چشم‌هایی گرد در قیافه مبهوتی که نصفش زیر ماسک پنهان است. دنیایمان مثل فضای فیلم‌های تاریک جنگ‌های جهانی اوایل قرن گذشته شده و برای ما غریب و دور است.

تجربه کرونا، در درونِ ماجرا واقعی و عملی است؛ از ماسک و دستکشِ اعصاب خوردکن و بوی الکل و خارش بی‌موقع چشم و بینی تا فاصله‌گذاری اجتماعی؛ “فاصله” از آنها که دوست داریم بغل‌شان کنیم. و در همه این‌ها، ترس موج می‌زند؛ ترس از کرونا.

تحقیقات نشان می‌دهد که هنگام قرنطینه ناشی از کرونا می‌توانیم به مهربانی یکدیگر تکیه می‌کنیم. از نظر تاریخی، اعتماد به افرادی که در مجاورت جغرافیایی برای زنده ماندن تلاش می‌کردند، نوعی از همین مهربانی بود. تمام انگیزه‌های انسان‌ها بر پایه مهربانی بود. از قبایل باستانی شکارچیان تا همسایگان حومه شهرها در دهه ۱۹۵۰ که شاید نیاز به قرض گرفتن یک فنجان شکر از یکدیگر داشتند، می‌توان ردپای محبت را دید. اما شواهد نشان می‌دهد که انزوا و تنهایی گسترده‌تر شده است. یک مطالعه نشان داد که بیش از ۴۰ ٪ از بزرگسالان، احساس تنهایی می‌کنند. در این تحقیق آمده است: تنهایی، تأثیر زیادی بر مرگ و میر دارد. اکنون زمان آن است که مجدداً به جامعه خود وصل شویم و به یکدیگر کمک کنیم، البته از یک فاصله امن اجتماعی. در دنیای دیجیتال، ما شاهد هستیم که افراد از پلتفرم‌های آنلاین استفاده می‌کنند تا بتوانند فاصله‌ها را از بین ببرند. تقویت پیوندهای جامعه همان چیزی است که ما را به عنوان اجتماعی از افراد سالم و قوی به لحاظ عاطفی، جسمی و حتی مالی حفظ می‌کند.

کرونا، فعلا خیال بیرون رفتن از میدان را ندارد و همه دنیا در جنگی تمام عیارند. اگر این یک فیلم جنگی باشد، شاید بتوان “با هم” آن را یک درامِ آرام کرد، تا آدم به آدم زنده بماند؛ که آدم به آدم زنده است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا