خلاصه داستان قسمت آخر سریال جلال ۲
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قمست اول تا آخر سریال جلال ۲ را می خوانید. سریال جلال ۲ به کارگردانی حسن نجفی تولید شده است و عمار تفتی و حمیرا ریاضی از جمله بازیگران فصل دوم سریال جلال هستند که برای پخش از شبکه یک سیما می باشد.
قسمت سوم سریال جلال۲
گروهبان باز هم به کافه رفته است و با مهوش خانمی که آنجا کار میکند، هم صحبت شده اند و درباره زندگی و گذشتهشان صحبت میکنند.
جلال و رقیه خانمی که به آنها پناه برده است و با هم صحبت میکنند و راضیه خانم در موقعیتی مناسب جلال را کنار میکشد و درباره رقیه از او سوال میکند و او میگوید که مدتها است به او و خانواده اش کمک میکرده است که رقیه نیز متوجه پچپچ آنها میشود. راضیه بیش از اندازه حساس شده است و رقیه نیز متوجه این موضوع شده است که در موقعیت مناسب ماجرای زندگی و آشنایی اش با حاج جلال را برای راضیه تعریف میکند و او گوش میدهد که باعث میشود راضیه احساس بهتری داشته باشد و دیگر حالش بد نباشد.
سارا دختر جلال به همراه اسماعیل همسرش به تلفنخانه رفته است تا با خانواده شوهرش صحبت کند که پدر اسماعیل به او شماره ای میدهد تا با کسی صحبت کند و دوباره شماره ی جدید را به تلفن چی میدهد اما این خصوصی و بدون حضور همسرش صحبت میکند.
دختر رقیه در خانه نشسته است و یواشکی پسر همسایه را از دور میبیند که راضیه از راه میرسد و متوجه هول شدن مریم میشود و آخر سر از کارش درمیآورد و به بهانه های مختلف با مریم هم کلام میشود و از عشق و زندگی برایش میگوید تا بتواند به او کمک کند و داستان عاشقی خودش با جلال را تعریف میکند که مریم نیز از خاستگاری که دارد میگوید و میگوید مادرش مخالف است و او منتظر است که سربازی اش تمام شود.
گروهبانی که دنبال جلال است با یکی از سربازان صحبت میکند و میگوید دستگیر کردن جلال موضوع هیثیتی است و هرجور که هست باید او را بگیرد چرا که ۲۰ سال است زندگی اش را مختل کرده است و دیگر نمیتواند.
حاج مهدی در خانه از خواب بیدار شده است و با آماده کردن صبحانه بالای سر همسرش میرود و زیر لب چیزی را زمزمه میکند و به حجره اش میرود و مشغول فروختن فرش است که ماموران ساواک از راه میرسند و شروع به گشتن آنجا میکنند و با برداشتن کاغذ هایی او را با خود میبرند…
گروهبان فخاری از فرمانده اش انتقالی میگیرد و به بخش امنیت میرود.
مامور ساواک درحال بازجویی حاج مهدی است که او میگوید درست جلویش بنشیند و احترامش را نگه دارد که باعث عصبانیتش میشود و او را جوری میزند که از حال میرود.
جلال و راضیه باهم خلوت کرده اند و مشغول صحبت میباشند و از حال و هوای این روزهایشان به یکدیگر میگویند.
اسماعیل بر سر قرار با دو نفر که یکی خانم و یکی آقا است رفته است.
هم بندی حاج مهدی شروع به سر و صدا میکند و خبر میدهد که او مرده است که شبانه او را به خارج از شهر میبرند و خاکش میکنند.
قسمت دوم سریال جلال ۲
مردی که از چهره و تیپش مشخص است مخبر ساواک میباشد به بازار فرش فروش ها میرود و با هزار دوز و کلک خودش را در جلسات مخفیانه جلال شاطری و دوستانش لو میدهد.
همسر جلال به داروخانه میرود تا قرص چرک خشککن و وسایل پانسمان برای پای شوهرش بخرد که دکتر آنجا تاکید میکند هرچه زودتر همسرش را به بیمارستان ببرند تا اوضاعش بدتر نشود.
راضیه از شوهرش میخواهد که تا وضعیت پایش خطرناک تر از این حرف ها نشده است به درمانگاه بروند اما جلال مقاومت میکند و میگوید تا زمانی که آب ها از آسیاب نیفتند هیچ جا نمیرود.
گروهبانی که به دنبال جلال است در کافه ای خوابش برده است و زنی که آنجا کار میکند از صاحب کارش میخواهد تا او را بیدار کند و زودتر برود.
حاج مهدی به خانه جلال رفته است و ماجرای نفوذ مخبر در بازار را به او اطلاع میدهد، همزمان همسرش به بازار رفته تا برای شاگرد جدید حجره شان غذا ببرد و سر و گوشی آب دهد که نیروهای ساواک را میبیند که دنبال شوهر او هستند و در نهایت شاگرد جدیده را با خود میبرند و سراسیمه به خانه برمیگردد و ماجرا را میگوید و همراه شوهر و بچه هایش به سمت خانه ای امن حرکت میکنند.
گروهبان باز هم به کافه رفته است که متوجه میشود یکی از مرد هایی که آنجا است برای خانمی که در آنجا کار میکند مزاحمت ایجاد کرده و باهم درگیر میشوند پس از ختم دعوا با آن خانم صحبت میکند و میگوید هیچ وقت برای خوب بودن دیر نیست و از او میخواهد جای بهتری کار کند و میرود.
ساواکی ها شاگرد او را شکنجه می دهند تا اطلاعات بگیرند اما او که تا به حال جلال را ندیده است، تنها حاج مهدی را لو میدهد.
جلال و خانواده اش به خانه زنی میروند تا چند روز را آنجا باشند که صمیمیت و رفتار آن زن باعث دلخوری زن و بچه جلال میشود اما او میگوید که سر فرصت توضیح میدهد و داخل میشود.
قسمت اول سریال جلال ۲
جلال تیر خورده و حالش خوب نیست که همسرش او را نزد دکتری رسانده تا مداوایش کند. مردی که گویا از ماموران دولت است به بیمارستانی رفته و بعد از درگیری با پزشک آنجا سراغ جلال را از او میگیرد اما او هیچ خبری از او ندارد.
دکتری که در حال مداوای جلال است میفهمد مامور ها دنبالش هستند و آنها به سرعت از آنجا فرار میکنند.
پزشک جلال با روپوش خونی از بخش تاسیسات بیرون میرود که آن مامور او را میبیند و توجهش جلب میشود و به داخل تاسیسات میرود که با دیدن بانداژ خونی شک میکند و شروع به گشتن آنجا میکند و یکی از همراهان جلال او را دست به سر میکند و در موقعیتی مناسب با زدن چیزی توی سرش او را از سر خودشان باز میکند.
مامور ساواکی که به دنبال جلال بود بعد از بهوش آمدن متوجه میشود که به یکی از لوله های آنجا با دستبند خودش بسته شده است.
جلال و راضیه درباره کار او با هم صحبت میکنند اما جلال میگوید که هیچ خط و ربط سیاسی ندارد اما سیاست رو زندگی او آوار شده است و هرچه او کمتر بداند بهتر است.
ماموری از ساواک در حال صحبت و بازجویی از ماموران نظامی بخاطر اتفاقی که برای جلال افتاد میباشد و تمام ماجرا را شرح میدهد و نیز ماموری که به جلال شلیک کرده بود و باعث اتفاقات اخیر شده بود را لو میدهد و او را نیز برای بازجویی میآورند.
توضیح میدهد که جلال از خرابکاران قدیمی است و سالها است که دنبالش است اما بازپرسش میگوید که او اشتباه کرده است که سرانجام گروهبان با حرفهایش میتواند بازجویش را متقاعد کند.
جلال از اوضاع بگیر و ببند ماموران در شهر میگوید و با زنش درباره شرایطی که پیش آمده و ممکن است زندگیشان را تحت تاثیر قرار دهد، میگوید و در ادامه از کاری که کرده است برای زنش میگوید.