خلاصه داستان قسمت اول سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند و سرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت اول سریال از سرنوشت ۳

هاشم به خرید کت و شلوار برای خودش و دوستش سهراب میرود که در مراسم شب بپوشند و بعد از خرید به محل کار سهراب میرود و میگه دیگه وقتشه بریم که به مراسم شب دیر نرسیم. این مراسم پرورشگاهی برای اینه که سهراب و هاشم به کمک مهندس خاکپور تونسته اند یک کارگاه راه بیاندازند و کارآفرینی بکنند. شب به مراسم میرسند و بعد از خواندن اسمشان بر روی سکو رفته و برای حضار سخنرانی میکنند. سهراب علاوه بر تشکرش از مهندس خاکپور، از آقای ماجدی نیز که در آخر سالن بودن تشکر میکند بدون بردن اسمش چون یه مدت به سرطان مبتلا شده بوده و هزینه درمانش را نداشته و آقای ماجدی تمام هزینه اش را پرداخت میکند. بعد از مراسم به خانه برمیگردند و هاشم میگه که امشب خیلی خوب بود خستگی این چند سال از تنم در رفت که یهراب تایید میکنه. فردای آن روز به کارگاه میروند و هاشم به سهراب میگه نباید فوت و فن دستگاه هارو به آدم های خاکپور میگفتم وگرنه الان خاکپور مشتریمون بود که سهراب جدی نگاش میکنه که هاشم میگه شوخی کردم ما خیلی بیشتر از اینا به مهندس مدیونیم.

مینا به شاهرخ ماجدی آدرس یه مکانی را میدهد وقتی به اونجا میرود بهش کلید ویلارو میدهد و میگه مبارکت باشه. بعد از رفتن آنها، وردست شاهرخ میاد و بهش میگه چه جای باحالیه میخوای بخری؟ که شاهرخ بهش میگه واسم خریدن  که در جوابش میگه حتما میخواستن از دلت دربیاره که نتونسته مدیریت جدیدو بهت بده، شاهرخ با حرص میخنده و میگه آره خواسته جبران کنه ویلا داده با ویو ابدی انگار من ویو ندیدم. هاشم و نغمه باهم دست به یکی میکنند که نغمه یکی از دوستاشو برای سهراب بیاورد تا باهم آشنا بشوند به همین خاطر تو یه رستوران قرار میگذارند، قبل از اومدن نغمه و دوستش، هاشم ماجرارو به سهراب میگه که سهراب عصبی میشه و میگه الان بابد به من بگی که هاشم میگه چیزی نیست که فوقش از هم خوشتون نمیاد دیگه. با اومدن آنها موقع سفارش غذا سهراب با دوست نغمه کل کل میکنه و از سهراب میگخواد که غذا پیشنهاد بدهد که سهراب میگه میرزا قاسمی اما او میگه از بوی میرزا قاسمی بدم میاد و میگه سالاد میگو میخورم بهتون پیشنهاد میدم که امتحان کنین اما سهراب میگهرمن از بوی میگو خوشم نمیاد همون میرزا قاسمیمو میخورم….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا