خلاصه داستان قسمت بیستم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت بیستم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت بیستم سریال از سرنوشت ۳

بازاریاب هاشم و سهراب یک قرارداد میبندد و وقتی به کارگاه میاد و خبرشو میده همگی خوشحال میشن و هاشم با بچه ها عکس سلفی میگیره. خاله پوری همه کارتونها و وسایل نغمه را از زیرزمین و اتاقش جمع میکند تا هرچی میخواد برداره هرچی نمیخواد بریزه دور. نغمه به اتاقش میره تا یکسری کتاب هایش را برداره که میبینه یه بسته به کف قفسه کمدش چسبیده، بسته را باز میکنه که میبینه یک سی دی هست. در اتاقش را میبیندد و به بهانه خداحافظی کردن با اتاقش سی دی را تو لپ تاپش میزاره و میبینه یه فیلم از ساکت و نگهداره حالش بد میشه و به یهراب زنگ میزنه. به سهراب میگه بدون اینکه هاشم بفهمه از کارگاه بیا بیرون من میام اونجا کار مهم دارم باهات و فیلمو بهش نشون میده. سهراب باور نمیکنه و میگه امکان نداره هاشم جون منو قسم خورده که نغمه میگه چقد تو ساده ای دروغ گفته تو همه این مدت هاشم از همه چیز خبر داشته و ماجرا و اتفاقاتی که افتاده رو براش تعریف میکنه و نتیجه میگیره که هاشم اون فیلمو گرفته و مرگ اسماعیل به خاطر این فیلم بوده. نغمه به خونه میره و سی دی تو اتاق میزاره و روش مینویسه هاشم و با خواهرش زن داداشش به خرید میرن. هاشم به خانه خاله پوری میره تا کارتن وسایل نغمه را بردارد و بهش سی دی میده میگه فکر کنم مال تو باشه رو زمین افتاده بود هاشم میگه نغمه این سی دی داد به شما؟ که خاله پوری میگه نه داشتم جارو میکشیدم پیداش کردم.

هاشم وقتی از خانه بیرون میاد با نغمه روبرو میشه و باهم به سمت خانه میرن. و هاسم قبل از به خانه رفتن تو ماشین فیلمو میبینه و به نگهدار زنگ میزنه و میگه نسخه اول و آخر این فیلم دستمه و به خود آقای ماجدی تحویل میدم. سر میز شام هاشم پکر و تو خودش بود که نغمه بهش میگه چیزی شده؟ که هاشم میگه نه. نغمه بهش میگه قولت که یادت نرفته هاشم میگه کدوم قول؟ نغمه میگه خوبه به این زودی یادت رفته قول داده بودی دیگه چیزیو ازم مخفی نکنی که هاشم میگه من چیزیو مخفی نمیکنم. فردای ان روز هاشم به سمت خانه ماجدی میره و سهراب تعقیبش میکنه و از این ماجرا مطمئن میشود. هاشم فیلمو بهشون میده و میگه چرا اسماعیلو کشتین؟ که شاهرخ میگه تا جایی که من میدونم تو یک سانحه تصادف کشته شد نه؟ پیگیری کردین؟ که هاشم میگه نکردیم و نمیکنیم دیگه نه من شمارو میشناسم نه شما منو و از خانه بیرون میاد. به کارگاه میره ولی میبینه هیچکی نیست به جز سهراب، به سهراب میگه چیشده؟ تعطیل کردی؟ بعد میبینه یهراب با چمدون به دست داره از کارگاه بیرون میره ازش توضیح میخواد و سهراب ۲بار سیلی میزنه بهش و تمام ماجرارو میگه که همه چیو فهمیده، میگه ای کاش ماجدی جونمو نجات نمیداد همون موقع میمردم، تا الان فکر میکردم همه کس و کارم یه نفره اونم داداشمه از این به بعد هیچکیو ندارم نمیخوام دیگه ببینمت و میره….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا