خلاصه داستان قسمت بیست و پنجم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و پنجم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت بیست و پنجم سریال از سرنوشت ۳

دادگاه تشکیل می شود و شاهرخ به جایگاه می رود و قاضی درباره جرم هایش میگوید، شاهرخ قبول نمیکند اتهام های وارد شده را و میگه کاملا مشخصه که یه پولی گرفته که علیه من وایسه اصلا کددم فیلم؟ چه فیلمی؟ هاشم به جایگاه می رود و تمام ماجرارو تعریف میکند و میگه که اول فکر میکردم پولی که دارم درمیارم از واردات چرمه ولی از طرز رفتار آقای ساکت حدس زدم که یچیزی تو اون بارها هست که من نمیدونم واسه همین چند هفته افتادم دنبال ساکت که در آخر فهمیدم ارز قاچاق تو اون بارها هست، خودم از رد و بدل کردن ساک دلار بین نگهدار و ساکت فیلم گرفتم. شاهرخ منکر همچین فیلمی می شود که قاضی فیلم را پخش میکند. شاهدها همگی در جایگاه حاضر میشوند و علیه ماجدی شهادت میدهند و در آخر شاهد سوم مینا به جایگاه می رود و درباره شاهرخ میگه، آخر جلسه دادگاه میرسد و قاضی میگه همه ی اسناد و شواهد علیه شماست دفاعی نداری از خودت که شاهرخ ساکت میماند و قاضی میگه بعد از ۱ هفته رای دادگاه اعلام می شود. بعد از دادگاه وقتی هاشم را داشتن میبردن، سهراب بغلش میکنه و آقای خندان میگه رو سفیدم کردی بچه که خودتو معرفی کردی، خاله پوری هم میگه شاید تا آخر عمرم دلم باهات صاف نشه ولی بخشیدمت ایشالله نغمه هم میبخشدت. هاشم سراغ نغمه را میگیره که سهراب بهش میگه ازینجا میرم دنبال نغمه باهاش حرف میزنم تا بیاد ملاقاتت.

سهراب با نغمه حرف میزنه و میگه هاشم الان بیشتر از هرکسی به تو احتیاج داره نغمه راضی نمیشه و میگه من همون پل پشت سرشم که خراب کرده واسش آرزوی خوشبختی میکنم. منصور که از زندان آزاد شده سر قبر مهلقا میره، وقتی به خانه اش میره مینا براش چای میاره و میگه الان ۲ ماه شد که نه باهام حرف میزنی نه نگاهم میکنی تا کی میخوای ادامه بدی؟ وقتی میبینه نه نگاهش میکنه نه حرف میزنه، بلند میشه برود که میگه صبح دادخواست طلاق دادم که دیگه مجبور نشی منو تحمل کنی همه وسایلمو جمع کردم میرم دفتر تا تکلیفمون مشخص بشه فقط مینو خیلی سختی کشیده بفرستش بره به درساش برسه. وقتی میخواد از خانه بیرون بره میفهمه در قفله برمیگرده که میبینه منصور داره نگاش میکنه. سهراب به همراه مادر و پدرش و آقای خندان به خواستگاری آرزو میروند و همه چی خوب پیش میره. به هاشم خبر میدن که ملاقاتی داره و از دیدن نغمه شوکه میشه و آنها از دیدن هم اشک شوق میریزن. پایان.

این داستان ادامه دارد…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا