خلاصه داستان قسمت دهم سریال شرم
در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت دهم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی میشود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده میشود.
حسام و مادرش در خانه نشسته اند و درباره موضوع ازدواجش با لعیا صحبت میکنند که مادرش در میان حرف هایشان از پسری که سراغ حسام را از او گرفته است میگوید.
مهندس ناظری که مهر و امضایش پای آن ساختمان است به سراغ حسام رفت و تهدیدش کرد که اگر زیاد کنجکاوی کنی پای او و لعیا را هم به میان میکشد و چکی که امضای لعیا پای آن بود را به حسام نشان داد و رفت.
پوران و شوهرش باهم صحبت میکنند که لعیا متوجه حرف آن ها میشود که ناپدری اش قصد دارد دوباره به شرکت برگردد و کار کند.
حسام سراسیمه به خانه لعیا اینا میرود تا قضیه را برای او تعریف کند که باهم بحثشان میشود و لعیا میگوید من فیلمی که روی زن و بچه چاقو کشیدی را دیدم و نمیدونم چه چیزی رو باید باور کنم و به داخل میرود، پوران خانم که نیز از حضور بی موقع حسام شوکه شده است یواشکی حرف های آن ها را گوش میکند و پی به ماجرا میبرد.
روز بعد پوران خانم و لعیا به شرکت میروند و تا ته و توی قضایا را دربیاورند.
حسام جاهایی میرود و به دنبال مردی به نام مختاری میگردد که میفهمد با پول های پدرش چه برو بیایی بهم زده است و او را زیر نظر دارد مادرش سر راهش سبز میشود و باهم صحبت میکنند که حسام میگوید فیلم دعوا را برای لعیا فرستاده اند و او الان شرمنده است و میخواهد قصدش از این کار را بداند.
پوران در شرکت عصبی است و حرف های بهزاد را باور نمیکنند که پوران میگوید باهم سر پروژه جدید میروند و بهزاد نیز باید همراه آن ها باشد و حق ندارد به هیچ کس زنگ بزند…
آن ها سر ساختمان جدید میروند و پوران و لعیا با شخصی به اسم نصیر که سر کارگر است به بالای ساختمان میروند تا اوضاع را بررسی کنند که میفهمند شرایط این ساختمان نیز درست نیست و با عصبانیت به پایین میروند و میگویند باید کار را تعطیل کنند.
پوران به سراغ بهزاد میرود و بعد گفتن کلی بد و بیراه میگوید او و مهندس ناظری که با او همدست بوده است را به خاک سیاه مینشاند.
حسام با آن مرد که مختاری نام دارد صحبت میکند و میگوید پایش را از زندگی او و خانواده اش بیرون بکشد.
پوران و لعیا عصبی به خانه رفته اند که منصوره خانم در خانه ها جلوی لعیا را میگیرد و ماجرا را برایش تعریف میکند و میگوید آن طور که او دیده است نیست…