خلاصه داستان قسمت دهم سریال نجلا از شبکه سه سیما + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دهم سریال نجلا را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نجلا سریالی است در ۱۵ قسمت که در ایام اربعین از شبکه سه سیما پخش می‌شود و داستانی پرکشش دارد. «نجلا» به کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور و تهیه‌کنندگی سعید سعدی ساخته شده است. خیرالله تقیانی ‌پور، از کارگردانان جوان و شناخته شده حوزه تئاتر است که بعد از ساخت فیلم تونل، اولین تجربه سریال‌ سازی خود را نیز با نجلا تجربه خواهد کرد.

قسمت دهم سریال نجلا

عبد به همراه نجلا، سلمه، شیرین، عمو اکبر و عطا پس از سوار ماشین شدن، راهی می شوند که میان راه  ماشین پنچر می شود و پیاده می‌شوند تا لاستیک را عوض کنند.
نجلا جایی را می بیند که باعث می‌شود به سمت نیزار برود و آن جا را تماشا کند، عبد به دنبال نجلا می رود و به او آب و سیب می‌دهد که نجلا با او همکلام می‌شود و از بچگی‌هایش می‌گوید که در این زمین های سرسبز بزرگ شده است و خاطراتش را با برادرش عباس می‌گوید که موتور سوارانی را می‌بیند به سمت پیرمردی رفته اند و او را می زنند، عبد به سمت آن‌ها میدود و درگیر می‌شود که باعث دلخوری نجلا می‌شود.
پس از تموم شدن قاعله باز به راه می‌افتند و به عراق می‌رسند که نجلا فامیل هایش را می‌بیند و به خانه آن ها می روند.
عبد به داخل می رود که در حال سلام علیک چهره ای آشنا را می بیند که می‌فهمد یکی از آن هایی است که توی دعوا باهم زد و خورد کردند.
عبد از داخل رفتن ممانعت می‌کند که نجلا به سراغش می‌رود و می‌گوید که عامر پسردایی اش است و کینه ای نیست و او را به داخل می‌کشاند و ازش می‌خواهد که به سراغ عامر برود و در گوشت خورد کردن کمکش کند.
پس از تمام شدن کار گوشت ها به داخل می‌روند و مشغول صحبت می‌شوند که عامر می‌گوید عبد کیست؟ نجلا در جوابش می‌گوید بلده راهمان است که عطا لو می دهد و می‌گوید که عبد ما را قاچاقی آورده است.
عامر او را مورد تمسخر قرار می‌دهد که عبد به حالت قهر از خانه بیرون می‌زند اما عمه سلمه، عطا و نجلا به دنبالش می روند و او را از رفتن منصرف می‌کنند.
ماشین کمیته که در حال انتقال امجد و نوچه اش است ناگهان خراب می‌شود و جوش می‌آورد یکی از مامور ها راننده ماشین را به دنبال آب می‌فرستد که از هم دستان امجد است او به دنبال آب می‌رود اما به کمک چند نفر دیگر با تیر اندازی به سمت مامور ها، امجد و نوچه اش را فراری می دهند که در لحظه آخر یکی از مامورین نوچه امجد را با تیر می‌زند اما آن ها موفق به فرار می‌شوند…
نجلا با خانمی که خاله اش است به خانه ای می‌روند که قبلا نجلا در آن زندگی می‌کرد و با خانمی صحبت می‌کرد که عامر پسردایی اش به سراغ نجلا می‌رود و با او دعوا می‌کند که در آخر او را قاتل خطاب می‌کند که نجلا گریان از آن جا می‌رود.
خاله نجلا به سراغ عامر می‌رود و می‌گوید که این رسم مهمان نوازی نیست اما عامر عصبانی می‌گوید که نجلا دروغ می‌گوید که پسرش مرده است و ته و توی ماجرا را در‌می‌آورد و از اتاق بیرون می‌زند و سینی شیرین را ‌می‌ریزد.
همه در حال غذا خوردن هستند که شیرین سینی غذا را بر‌می‌دارد و عطا نیز با برداشتن سینی به دنبال شیرین می‌رود،
شیرین به عطا می گوید که شنیده است نجلا و عامر سر چی دعوا می‌کردند و از او می‌خواهد که به عبد حرفی نزند اما عطا به سرعت همه چیز را به عبد لو می‌دهد، عطا و عبد در حال بحث‌ و صحبت هستند که دونفر موتور سوار جایی را آتش می‌زنند و فرار می‌کنند، اما‌ عطا و عبد به آن ها نمی‌رسند.
امجد در پناهگاهی نشسته است و برای نوچه اش عذاداری می‌کند و می‌گوید که با عبد تصویه حساب می‌کند و بعد از آن از این کشور می‌رود.
نجلا در حال ظرف شستن است که عبد به او می‌گوید که تا آن ها را راهی نکند به آبادان نمی‌رود که عامر آن ها را درحال صحبت کردن می‌بیند که زنش به او می‌گوید که قرار است، با هم ازدواج کنند.
عامر الم شنگه به پا می‌کند و می‌گوید که نجلا حتما سر پسرش هم به او دروغ گفته است که نجلا به او می‌گوید که چون همیشه چشمت دنبال بچه من بوده هیچ وقت خدا بهت هیچ بچه ای نداده است.
عامر از اتاق بیرون می‌آید و می‌خواهد که آن ها را از خانه بیرون کنند که با عبد دعوایشان می‌شود اما مردی می‌آید و آن ها را نگه می‌دارد…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا