خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت دوازدهم سریال از سرنوشت ۳

منصور افشار و شاهرخ در مغازه تازه تاسیس با مهمان های خارجی جلسه دارد تا یک قرارداد مهم ببندد که بهش خبر میدن پلیس اومده و سراغش را میگیرند، منصور میره تا ببینه ماجرا چیه که پلیس میگه حکم بازداشت شمارو داریم باید باهامون بیاین منصور میگه مهمون خارجی دارم اگه میشه بعدا خودم بیام که پلیس میگه امکانش نیست و میبرنش. مینا خبردار میشه و با شاهرخ به کلانتری میروند تا ببیند ماجرا چی به چیه که وکیلشون میگه شما برین من خبرتون میکنم. مینا به شاهرخ میگه تو همه کاره اون شرکتی چرا گذاشتی همچین اتفاقی پیش بیاد؟ شاهرخ میگه چطور وقتی سود براتون میارم کسی ازم تشکر نمیکنه ولی تو ضرر منو سوال پیچ میکنین؟ سپس شاهرخ مینارو به خانه میبرد و خودش پیش وکیل برمیگردد و وقتی به خانه برمیگردن وکیل میگه اوضاع آقا منصور زیاد جالب نیست، مینا میگه چرا؟ که وکیل در جوابش میگه ارز غیر دولتی خارج کرده و این یعنی پولشویی و مشکل اینجاست که زیر همه برگه ها امضاء آقای افشار هست. مینا میگه خوب حسابدار کجاست؟ کار اونه دیگه که شاهرخ بهش میگه چند روز پیش ازم مرخصی گرفت با خانواده اش رفته خارج از کشور بلیطشم یه طرفس. مینا حالش بد میشه و به دخترش میگه بره قرص هاشو بیاره.

هاشم از تو زندان به سهراب زنگ میزنه و سهراب بهش میگه افشارو گرفتن همونی که ساکت گفت تو قاچاق دلارا دست داره، همینجوی که هاشم با سهراب حرف میزنه نوچه افشار که گوش وایساده میشنوه. اسماعیل پیش شعبان میره، شعبان بهش میگه دوروبر اینا نگرد برات بد میشه این ۳۰۰ میلیونو بگیرو اون فیلمو پاک کن ‌که اسماعیل میگه اون فیلم قیمت نداره شما اول هاشمو از زندان آزاد کنین بعد تازه میشینیم پای معامله و میره. همان شب تو زندان نوچه افشار سروقت هاشم میاد و تیغ میزاره روی گردنش و میگه به اون اسماعیل برادر زنت بگو نسخه اول و آخر اون فیلمو تحویل بده خودشم پاک کنه وگرنه شاهرگ خودتو اسماعیل و زنتو به باد میدی. ارزو تصمیم میگیره که به کانادا برگرده برای اتمام درسش اما پدرش مخالفت میکنه اما آرزو اعتنایی نمیکنه و میگه من بلیطمم گرفتم و میره بیرون پیش سهراب تا ازش خداحافظی کنه. وقتی پیشش میره بهش میگه اومدم که مثل قبل از هم جدا نشیم حالمون خوب باشه به قول خودت قیمت یکسریا نرسیدنه و خداحافظی میکنه و میره. هاسم از زندان به وکیلش زنگ میزنه و میگه ترتیب ملاقات با اسماعیلو بده. تو ملاقات هاشم زخم روی شاهرگشو به نشون میده و میگه امانتیو بهشون بده که جون منو خودتو نغمه وسطه. زمان پرواز آرزو میرسه تو ترمینال از خانواده اش و دایی بابک و الهام خداحافظی میکنه و منتظر سهراب میماند که شاید بیاد برای آخرین بار ببینتش اما هرچی چشم می اندازد نمیبینتش، موقع رد شدن از گیت چشمش به سهراب میافتد و چند لحظه همدیگر را از دور نگاه میکنند و در آخر آرزو با چشمانی اشکی میرود که این دیدار از چشم خانواده اش دور نمیماند….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا