خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال شرم

در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی می‌شود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده می‌شود.

قسمت دوازدهم سریال شرم

لعیا و حسام باهم در ماشین درحال صحبت هستند که حسام می‌گوید درباره فیلمی که به لعیا داده اند به بهزاد مشکوک است، چرا که بعد از رفتن او باهم دست به یقه شدند و بهزاد به او گفته است که همه چیز را درباره گذشته اش می‌داند.
پوران و بهزاد باهم صحبت می‌کنند و پوران می‌گوید که پایش را از تو کفش او و دخترش بیرون‌بکشد و می‌داند که قضیه تهدید ها تمام زیر سر او بوده است.
لعیا و حسام به بیمارستان می‌روند تا احوال نظیر را بپرسند که او بلایی که دیشب به سرش آمده است را می‌گوید و همراه با همسرش می‌رود، آن ها به شرکت برمی‌گردند و قضیه را می‌گویند که پوران سریعا به بهزاد ربط می‌دهد و او شروع به قربتی بازی درمی‌آورد.
بین حرف هایشان حسام به بهزاد می‌گوید قضیه فیلم ها زیر سر او بوده است یا نه که پوران خانم به میان می‌آید و به حسام ‌می‌گوید هیچ وقت قرار نیست رابطه او و لعیا جدی شود.
حسام با حال بد از آن جا خارج می‌شود و به خانه می‌رود و دنبال کار می‌گردد، لعیا به خاطر حسام با مادرش دعوا می‌کند و پایش را توی یک کفش می‌کند که با بهزاد ازدواج نمی‌کند و از خانه می‌رود.
آقا هاشم صاحب خانه ای که بهزاد او را با پول خریده بود به سراغ حسام می‌رود و می‌گوید به او و اهالی آن ساختمان کمک کند تا از این بدبختی دربیاید.
پوران خانم از طریق یکی از آشناهایش دنبال پیدا کردن مزاحمی است که او را تهدید می‌کند، اما راه به جایی نمی‌برد.
لعیا به خانه منصوره خانم رفته است تا حسام را راضی کند که به شرکت برگردد و جا نزند و با گفتن منتظرتم می‌رود.
لعیا به خانه برمی‌گردد و به مادرش می‌گوید دیگر به شرکت نرود تا خودش مشکلاتش حل کند و به اتاقش می‌رود.
حسام و مادرش در خانه بر سر رفتن و نرفتن به شرکت باهم بحث می‌کنند و منصوره خانم اصرار دارد که او باز هم به شرکا برود و مشکلات اهالی آن ساختمان را حل کند.
نظیر سر کارگر ساختمان پوران که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود به سراغ حسام رفته است و به او حرف هایی می‌زند.
حسام نوار کاست های پدرش را گوش می‌دهد و در خیابان قدم می‌زند و سوار بر تاکسی می‌شود و به در خانه بهزاد می‌رود و او را تعقیب می‌کنند‌ که می‌فهمد بهزاد به شرکت مختاری رقیب کاری پدر مرحومش می‌رود.
بهزاد به مختاری می‌گوید که از شرایط پیش آمده می‌ترسد اما او با حرف هایش باز هم بهزاد را بر علیه آن ها شیر می‌کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا