خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال نجلا شبکه سه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال نجلا را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال نجلا سریالی است در ۱۵ قسمت که در ایام اربعین از شبکه سه سیما پخش می‌شود و داستانی پرکشش دارد. «نجلا» به کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور و تهیه‌کنندگی سعید سعدی ساخته شده است. خیرالله تقیانی ‌پور، از کارگردانان جوان و شناخته شده حوزه تئاتر است که بعد از ساخت فیلم تونل، اولین تجربه سریال‌ سازی خود را نیز با نجلا تجربه خواهد کرد.

قسمت دوازدهم سریال نجلا

جابر و عامر با هم درحال صحبت هستند که جابر می گوید من تصمیم خودم را گفته ام و نجلا را به کربلا می‌برم، عامر که از اول هم به نجلا شک داشته است به او می گوید که همراه آن‌ها می‌روند و هرچه جابر سعی دارد که منصرفش کند به او می گوید که از تصمیمش برنمی‌گردد.
نوچه امجد به او می‌گوید که شهر ناامن شده است و باید هرچه سریع تر به کویت بروند اما امجد به حرف نوچه اش گوش نمی‌دهد و پیگیرانه می‌گوید هرطور که شده است باید حال عبد را بگیرد و بعد از آن برود.
نجلا عبد را صدا می زند تا با او خلوت کند، بابت دروغش از او معذرت خواهی می‌کند از شوهر سابقش و اتفاقاتی که برایش افتاده است می‌گوید از پسرش که به سختی به دنیا اومد و نمی توانست راه برود گفت و از این که با مادرش به کربلا رفته بود تا شفای حسینش را بگیرد گفت که در راه گیر ماموران بعثی افتادند و بچه اش را ازش گرفتند و حالا به دنبال او آمده است تا پیدایش کند.
عبد به او می گوید که از اول می‌گفت بدون پاپیچ شدن او را به این جا می‌آورد و از نجلا می خواهد که حسرت دیگری به حسرت های عبد اضافه نکند و به او دل بدهد.
نجلا و عبد بعد از صحبت کردن از آن ها خداحافظی می‌کند که در راه برگشت با خوشحالی از بله نجلا در حال سر به سر عطا گذاشتن نظامی هایی را می‌بیند که متوجه می‌شود یکی از آن ها عدنان است که وسایلش را به عطا می‌دهد و دنبال آن ها می‌دود. عدنان به خانه دایی نجلا می آید و با خانواده اش دیدار می‌کند که مورد تیکه های عامر قرار می‌گیرد.
عدنان در حال خداحافظی و رفتن نجلا را می‌بیند و به سمتش می‌رود تا او را از کربلا رفتن منصرف کند، اما‌ نجلا به او می‌گوید که من تصمیم را گرفته ام و خودم می‌روم که عدنان به او می‌گوید با او برود چون که ارتشی و مامور است و بدون مشکل او را می‌برد.
نجلا به سمت خانواده اش می‌آید و با آن ها حرف می‌زند و پیشنهاد عدنان را به آن ها می‌دهد که جابر به او می‌گوید این بهترین کار است و به عدنان می گوید که پیشنهادش را قبول می‌کند اما همراهان نجلا را نیز باید با خودش ببرد که عدنان قبول می‌کند و می‌گوید که آماده باشین تا چند ساعت دیگر راه می‌افتیم.
پس از بیرون رفتن عدنان، عبد به جلو ماشین می‌پرد و یقه عدنان را می‌گیرد و زیر گوشش می‌زند که عدنان از راننده اش می‌خواهد او را دستگیر کند که با صدای تیر های هوایی اهالی خانه به بیرون می‌روند و نجلا با دیدن آن صحنه به سمت عدنان می‌رود و به او می‌گوید که عبد شوهر او است و اگر می خواهد او را ببرد باید قبل از آن او را بکشد که عدنان پشیمان می‌شود و دستور می‌دهد که او را آزاد کند و آن جا را ترک می‌کند.
عبد از رفتن منصرف می‌شود و می گوید که تا کربلا با آن ها می‌رود و رفیق نیمه راه نیست.
مصطفی به همراه یکی از همکارانش که یکی از جاسوس ها و نوچه های امجد است به سراغ شیخ ابراهیم می‌روند، مصطفی با شیخ درباره عبد و برنامه های کربلایشان صحبت می‌کنند که نوچه امجد به دقت گوش می‌دهد تا آن ها را به عبد بگوید.
نوچه امجد پس از خداحافظی مصطفی با شیخ از مصطفی می خواهد که به خانه برود تا قرص های مادرش را بدهد که به سراغ امجد می رود تا پاسپورت او را تحویل بدهد که بعد از این کار امجد او را می‌کشد و می‌رود…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا