خلاصه داستان قسمت سوم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سوم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند و سرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت سوم سریال از سرنوشت ۳
قسمت سوم سریال از سرنوشت ۳

هاشم، نغمه را به خانه اش میرسوند که در مسیر بهش میگه دوست داری ماه عسل کجا بریم؟ نغمه میگه با مادرم بریم مشهد که هاشم میگه اینو که میریم ۲تایی کجا بریم؟ که نغمه میگه بریم شمال یا کیش هاشم میگه نه اینجاها نه نغمه میگه پس کجا؟ هاشم میگه بریم ونیز، رم و جاهای دیگه که نغمه میگه با کدوم پول؟ هاشم میگه با سود فروشامون، نغمه میگه اول حقوق کارگرها، بیمه، سرویس ماشین ها، قبض برق و آب و… با این سودها بپردازیم اگه چیزی موند باشه که اونم باید یه خونه رهن کنیم و یه حلقه و یه مراسم کوچیک برای عقد که هاشم میگه یه حرفه ای خوب بلدی اونم زدحال زدن به منه. آرزو از الهام میپرسه من چیکار کردم که سهراب انقد از من بدش میاد الهام از حرف زدن تفره میره که در آخر بهش میگه وقتی با نوید رفتی فکر نمیکردیم که سهراب انقد بهم بریزه تا اینکه هاشم اومد گفت از اتاقش بیرون نمیاد، نه غذا میخوره نه سر جلسه امتحاناش میره که رفتیم با بابک از نزدیک دیدیمش باورمون نمیشد که سهراب اینجوری زمین بخوره. آرزو به دم در خانه سهراب میره و وقتی میبینه که از خونه بیرون اومد سوار ماشینش میشود تا باهاش حرف بزنه و دلیل نفرتشو ازش بپرسه که سهراب میگه اگه مهم بود دلیلشو میفهمیدی که آرزو میگه فکر میکردم با نوید خوشبخت میشم.

الان ۲سال ازش جدا شدم سهراب میگه من دارم با یکی ازدواج میکنم که آرزو براش آرزوی خوشبختی میکنه و میگه واسم مهم بود که ماجرارو بدونی. سهراب به کارگاه میره و میبینه که داوود پشت ماشین کارگاه خوابیده ازش میپرسه چیشده که داوود میگه همه بهم میگن دست و پاچلفتی که هیچ کاری از دستم بر نمیاد سهراب دلداریش میده و میگه دیگه نبینم از این حرفا بزنی الانم برو پای دستگاه که شروع کنیم به کار. سهراب که یک نفرو فرستاده بود به دنبال نشونه ای از فامیل هایش برگشت و خبر میده که نشونه ای ازشون پیدا کرده و باهم به سراغ آدرس میروند و به یک رستوران میرسند اول فکر میکنند که سهراب از طرف بهداشت یا اماکن اومده اما به محض اینکه میگه من سهراب پسر مهلقام جا میخورد….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا