خلاصه داستان قسمت سوم سریال روزهای ابدی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سوم سریال روزهای ابدی از شبکه یک سیما می خوانید، با ما همراه باشید: سریال روزهای ابدی به کارگردانی جواد شمقدری و به تهیه کنندگی محسن علی اکبری ساخته شده است و هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

قسمت سوم سریال روزهای ابدی

اهالی روستا در خانه بهداشت جمع شده اند و برای دستگیری آمریکایی که مسبب مرگ یکی از اهالی آن جا شده است نقشه می‌کشند.
گذشته را نشان می‌دهد که آن ها برای خون خواهی به فرمانداری رفته بودند اما مسئولین آن‌جا گفته بودند که زورشان به آمریکایی نمی‌رسد که در همان زمان مهدی از راه می‌رسد و سعی می‌کند راه درست را انجام دهد اما شخصی که برنامه های اصلی را در سر دارد از یکی از نوچه هایش می‌خواهد چند روزی حواسش را به او جمع کند تا چوب لای چرخشان نگذارد.
تعدادی از نیروهای چیریکی ایرانی که مسلح هستند به سفارت آمریکا ورود کرده اند قصد وارد شدن به ساختمان را دارند و سفیر آمریکا به همراه اطرافیانش بسیار ترسیده اند.
سرهنگ به همراه یک نفر دیگر به اتاقی که تا به آن روز در آن همیشه قفل شده بود می‌رود از شرایط و وضعیتی که دارد بسیار شوکه می‌شود.
یکی از آن ها که درجه سروانی دارد به مسئول برق مجموعه شان دستور می‌دهد تا برق ها‌را قطع کند و جلو ادامه کار آن ها را بگیرند.
مهناز به سراغ ماشین پدرش رفت و ساکی که آن جا بود را برداشت و به سمت دختری که از صندوق ماشین خارج شده بود رفت اما خودش را جوری که او را دیده است، نشان نداد و در همان حین دختری که از ماشین سرهنگ پیاده شده بود تلاش می‌کرد تا از طریق بیسیم با دوستانش در خارج از پادگان ارتباط برقرار کند.
دادگاه قتل مرد ایرانی برگزار شده است که قاضی قاتل را محکوم نمی‌کند و باعث اعتراض افراد حاضر در دادگاه می‌شود.
چیریکی ها وارد سفارت شده اند و موفق شده اند تا افراد حاضر در سفارت را بگیرند و برای کشتن آن ها نقشه می‌کشند که ژاندارم وارد عمل می‌شود و جلوی آن ها را می‌گیرد.
آمریکایی های داخل سفارت و سایت کپکان درباره شرایط پیش آمده باهم صحبت می‌کنند و سعی در آنالیز وضعیت دارند.
مهناز لباس هایش را عوض کرده است و به قسمت های ممنوعه پادگان که تحت اختیار آمریکایی ها است، رفته است و یکی از آن ها از طریق دوربین های نصب شده در محوطه او را زیر نظر دارد که یکی از ماموران به آن‌جا نزدیک می‌شود و او را می‌گیرد و در اتاقی با بستن دست و پا و چشم هایش زندانی اش می‌کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا