خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت شانزدهم سریال جیران

ننه آشوب سوار بر خرش می رود و درباره طلسم مهری که به جیران داده فکر می کند.
توضیح ( طلسم مهر خاتون را صاحب پسر با مقام و منزلت بالا می کند اما هیچ کس از سرنوشت صاحب طلسم ماه باخبر نیست و همینطور هیچ کس نمی داند زور کدام طلسم به آن می رسد. )
جیران خاتون سوار بر اسب در کوه و بیابان می رود تا بتواند محل اردوی شاه را پیدا کند. ناصرالدین شاه به همراه لشکر سلطنتی به محل اردو رسیده اند.
شاهزاده عباس در تراس عمارتش ایستاده که مادرش خدیجه چهریقی به کنارش می رود و می گوید امشب شب پس گرفتن تاج و تخت سلطنت است. شاهزاده عباس هم از این موضوع حسابی حالش گرفته است که شاه کشی با برادر کشی فرق می کند اما مادرش آرامش می کند و می گوید این به خواست خواجه بوده و گفته از روز تاج گذاری این قصد رو داشته است و بهش می گوید آفتاب که دربیاید روز تاج گذاریه توعه…
لشکر سلطنتی در حال آماده کردن غذای پادشاه هستند و او خود نیز به همراه خاتون گرجی در چادرش نشسته، با آوردن غذا ها، سارای گرجی سم را در جام شراب می ریزد و با بوقلمون ها از شاه پذیرایی می کند.
جیران از راه می رسد که قراوول ها جلویش را می گیرند اما او خودش را معرفی می کند و می گوید، می خواهم به نزد شاه بروم.
شاه در خلوتش با خاتون گرجی است و از او می خواهد که برای خودشان شراب بریزد و بنوشند. خاتون گرجی کمی جا می خورد اما برای این که شاه شک نکند، سعی می کند خونسردی خودش را حفظ کند، در همان لحظه سلمان به داخل چادر می رود و ماجرای آمدن جیران خاتون را تعریف می کند.
شاه از چادرش بیرون می آید و جیران سواره به او سلام می دهد و شاه بهش می گوید عیشمو خراب کردی مگه اون حرمسرا صاحب ندارد که تو این جایی…
جیران از اسب پیاده می شود و طلب آب می کند، رو به شاه می گوید به دست خط نواب علیه از حرمسرا اخراج شدم اما قبل از رفتن به خانه پدرم حرف هایی بود که باید به شما می گفتم…
شاه که حسابی حالش خراب شده است،
لیوان شرابش را دست سلمان می دهد و می گوید یکی از قراوول ها تمام جام را به سلامتی خاتون های وفادار ما بنوشد.
جیران می گوید من اول خدیجه خاتون را به اتاقم راه دادم تا کسی او را داخل کاخ نبیند و قسم می خورد که قصد کوچک کردن او را نداشته و نمی دانسته چنین کینه ای به میان است.
جیران سوار اسبش می شود تا از آن جا برود که ناصرالدین شاه جلویش را می گیرد و نگران حالش است که او می گوید دیگر دیر شده است و به تاخت می رود.
شاه حالش گرفته است که سلمان به سمتش می رود تا آرامش کند و چند قراوول را به سمت جیران خاتون بفرستد.
همان لحظه قراوولی که از شراب شاه خورده بود خون بالا می آورد و روی زمین می افتد که می فهمند قصد صدمه به جان شاه را داشته اند و همهمه زیادی راه می افتد.
خواجه روشن، پیشمرگ شاه می کشد و ظرف سم را در لباس او می گذارد و خودش را هم زخمی می کند.
خواجه روشن با حال خراب به مقابل شاه و سلمان می رود و بریده بریده حرف می زند و پیشمرگه شاه را خائن می نامد و می گوید با هم درگیر شدند.
قراوول ها به سراغ پیشمرگه می روند و ظرف سم را در لباسش میابند، شاه در چادرش با سلمان حرف می زند و عصبی است که ناگهانی یاد جیران می افتد و می گوید او مرا از مرگ نجات داد. جیران هم آشتی و هم قهرش برای من رحت است. سلمان در جواب این حرف شاه می گوید چند سواره به دنبال جیران خاتون فرستاده ام و می خواهد او را آرام کند که سواره ها از راه می رسند و می گویند هیچ خبری از جیران خاتون نبود.
تمامی قراوول ها پیاده راه می افتند و خود شاه هم به دنبالشان می رود و می گوید بیشتر از این قرار موندن ندارد.
کمی آن طرف تر جیران را داخل چاله ای پیدا می کنند که خون ریزی هم دارد و سریعا کالاسکه شاه را آماده می کنند و به قصر بر می گردند.
با خبر دار شدن تمامی افراد درون کاخ همهمه ای ایجاد می شود، خواجه ها بالای سر خواجه روشن نشسته اند و به او رسیدگی می کنند، خواجه گلشن هم حسابی از این که برادرش قاصد جون شاه را به سزای اعمالش رسانده خوشحال است.
ناصرالدین شاه هم دکتر فرانسوی را برای درمان جیران خاتون به عمارت همایونی برده و می گوید این دکتر امین امیرکبیر بوده و سال وبا همش بالای سر ملک زاده بود.
دکتر فرانسوی بالای سر جیران خاتون است که یکی از کنیز ها به کوچول خان می گوید اگر خاتونت زنده بماند، کارت زار است و می رود.
دکتر به اتاق شاه رفته و می گوید خونریزی خاتون به خاطر عادت ماهیانه اش است و با تب بالایی که دارد فردا می توانم تشخیص دهم.
دکتر به سلمان می گوید دارو ها را بگیرد و به دنبال دستیارش برود تا شب را کنار خاتونش بماند.
دکتر که مورد غضب شاه قرار گرفته اجبارا بالای سر خاتون می رود و سلمان را به دنبال دارو ها می رساند.
نقره یواشکی در حال رفتن پیش خواجه روشن است که خاتون گرجی به دنبالش می رود و گریه کنان می گوید آن ها هم باید به قولشان عمل کنند، خواجه گلشن به میان حرف هایشان می آید اما نقره او را دست به سر می کند و بعد به زور سارای گرجی را به اتاقش می فرستد.
نقره به اتاق خواجه روشن می رود و دستور می گیرد که دست نوشته اش را به مادر عباس میرزا برساند و بعد از کلی درد و دل نقره که می بیند روشن حال خوبی ندارد می رود.
شاه تمام کنیز ها را به خط کرده تا بالای سر جیران خاتون باشند و خودش هم در اتاقش کنار او است.
نقره نامه خواجه روشن را با چاپار امینش به عمارت مادر عباس میرزا رسانده است خدیجه چهریقی با خواندن نامه روشن حسابی عصبی می شود اما عباس میرزا پسرش می گوید دیگر حق کشتن برادرم را ندارید، از حالا به بعد از او اطاعت می کنم تا خیالش از من راحت شود و این کینه تمام شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا