خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت شانزدهم سریال حکم رشد

ذبیح در حال بردن همکارش که سرش در دعوای بین آدم های غلام و افشین کافر آسیب دیده را به خانه می رساند و می گوید حسابی مراقب خودش باشد تا به کار هایشان برسند.
نصیر همکار ذبیح به خانه می رود اما داخل حیاط باندپیچی سرش را باز می کند تا زن و بچه هایش نگران نشوند که میترا همسرش با دیدنش حسابی نگران می شود و او سریع آرامش می کند و به داخل می روند که می بیند خانواده اش برای تولدش سوپرایزش کرده اند و حسابی شوکه و خوشحال می شود.
سرهنگ پاشا به خانه می رود که زهره را در حیاط می بیند. زهره از او می پرسد تو از کی می دونستی غلام زن و بچه داره و بعد هم ماجرای دزدی گوشی سلیم را تعریف می کند ازش می خواهد که سر به سر سلیم نگذارد.
ذبیح گوشی درون دست سلیم را می بیند که زهره آروم می گوید کسی برایش جبران کرده که ذبیح از سلیم جویا می شود اما او که اصلا اعصاب درست حسابی ندارد با عصبان پدرش را می دهد و با گذاشتن گوشی جدید جلوی ذبیح به اتاقش می رود.
ذبیح به اتاقش می رود و زهره هم پشت سرش به کنارش می رود که صدای مامان توران می آید و می بینند که او با نامی به آن جا آمده …
زهره به آن ها خوش آمد می گوید اما ذبیح بدون هیچ حرف و سلامی باز به اتاقش بر می گردد.
پویا دوست ذبیح به اقدس خواهر پروفسور زنگ زده و می گوید برای خاستگاری آمده ام اما اقدس ازش خواهش می کند تا به آن جا نرود و قطع می کند.
یکی از نوچه های برادر اقدس را مشت و مال می دهد که صدای در می آید و پروفسور در را باز می کند و دکتر می گوید برای خاستگاری آمده ام که اقدس هم بیرون می رود و برادرش او را بیرون می کند و می گوید من می روم و تو بمون بدون پسرت که اقدس به التماس می افتد و به دکتر می گوید دیگر دور و برش نرود.
ذبیح به اتاق سلیم می رود و گوشی خودش را روی میزش می گذارد و می رود.
سایه حاضر شده تا به خانه غلام برود و هر چه نوید تلاش می کند جلویش را بگیرد موفق نمی شود.
ذبیح برای مامان توران که مهمان دارد پتو و بالش برده است، مامان توران از او می خواهد که پویا را راضی کند تا غلام را ببیند و معاینه اش کند.
ذبیح در خانه به همراه زهره، نامی و مامان توران صبحانه می خورند، اما نامی که دلتنگ است و غریبی می کند لب به چیزی نمی زند که توران بهش قول می دهد بعد از صبحانه او را پیش مامانش ببرد.
سلیم صبحانه نخورده از خانه بیرون می رود، زهره نگران می شود و ذبیح پشت سرش بیرون می رود تا برش گرداند.
مادر فراز همسایه شون با ذبیح رو به رو می شود و می گوید پسرت داره سوار ماشین زیبا نزول خور میشه…
به محض این که سلیم سوار ماشین می شود، ذبیح سریعا به سمتش می رود و او را از ماشین پیدا می کند.
سلیم که حسابی از این کار پدرش ناراحت شده، گوشی اش را به پدرش می دهد و با حالت قهر به داخل خانه می رود.
ذبیح عصبی به خانه زیبا می رود و می گوید دور پسرم و خط بکش و گوشی را روی میز پرتاب می کند و می گوید من با خودتون طرفم پس با خودم طرف باشید.
ا‌و قصد بیرون رفتن دارد که افشین کافر پایین می رود و ازش حکم می خواهد که سودابه می گوید الان به عنوان پدر آمده، افشین چشم غره ای به سمت او می رود و می گوید سری بعد با مدرک و حکم بیاین…
بعد از رفتن ذبیح، زیبا از پله ها بالا می رود که افشین هم به دنبالش می رود تا جویای ماجرا شود اما او بی حوصله و بدون هیچ حرفی می رود.
بعد از خوردن صبحانه مامان توران، نامی را به خانه غلام می برد تا مادر و پدرش را ببیند.
ذبیح عصبی به اداره پلیس می رود و از اتفاقی که افتاده داخل اتاقش با خودش حرف می زند و همکارش را صدا می کند، ذبیح در اداره می فهمد که افشین کافر تحت تعقیب است و تیمش را جمع می کند تا دستگیرش کنند.
زیبا در خانه با افشین بحث می کند و می خواهد تا مامور ها نرسیده اند، فراری اش دهد.
زیبا و افشین در حال بیرون رفتن هستند که پلیس ها از راه می رسند و افشین پیاده پا به فرار می گذارد و ذبیح هم به دنبالش می رود.
مامان توران با نامی به خانه غلام رفته است، محبوبه برای آن ها چای می برد و مامان توران سر حرف با او را باز می کند اما محبوبه با سایه حرف می زند و می گوید من نه هووی توام نه کنیزت… همه این کار هام برای این که داغ دلم و کم کنم.
سایه در سکوت به حرف های او گوش می دهد، محبوبه می گوید من به خانه خواهرم می روم و مامان توران هم تایید می کند و می گوید باید بیای خونه خواهرت زندگی کنی و دور از این زن و بچه باشی که محبوبه صدایش را بلند می کند و سایه یقه او را می گیرد و تهدیدش می کند که اگر پایش را از زندگی اش بیرون نکشد، همه چیز را سر بچه هایش خالی می کند.
افشین از در پشتی خانه غلام به داخل می رود و آن جا به سمت ذبیح شلیک می کند که به هدف نمی خورد. غلام، مامان توران، نامی، سایه و محبوبه بیرون می آیند که باعث معطل شدن ذبیح در خانه غلام می شود و به راحتی فرار می کند.
ذبیح که تازه متوجه موقعیت خودش شده، متعجب سر جایش ایستاده و غلام او را از خانه بیرون می کند و می گوید الان که کار ذبیح باعث شده پای افشین کافر به خانه من باز شود ازش شکایت می کنم.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا