خلاصه داستان قسمت ششم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ششم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت ششم سریال کره ای فرمانروای نقابدار

ولیعهد به همراه ایل سون پیش پادشاه رفته است و می گوید می خواهم این پسر را به جای خودم به گروه پیونگسون بفرستم و خودم به میان مردم برم اما امپراطور گمان می کند که او جاسوس است و شروع به شکنجه دادنش می کنند که یکی از جاسوس ها از پشت در این ماجرا را می بیند اما فرمانده او را می کشد.
امپراطور همچنان آن پسر را شکنجه می دهد که او می گوید بخاطر بدبختی که دارم این کار را قبول کردم تا به خانواده و مادر بیمارم کمک کنم.
فرمانده به پادشاه می گوید که اون پسر جاسوس دموک نیست و ما می توانیم روش حساب کنیم و فرمانروا دستور می دهد که او را تعلیم دهند تا آماده شود.
ولیعهد در نهایت پدرش را قانع می کند تا نقشه ای که در سر دارد را عملی کند.
دموک به همراه اعضای گروهش در حال مسخره کردن شاه و پسرش هستند که همان لحظه در باز می شود و ولیعهد به همراه مراقبش جلوی آن ها ظاهر می شوند که همه شان جا می خورند.
دموک به همراه تمام اعضایش از جایش بلند می شود و به ولیعد تعظیم می کنند و از او می خواهند که به بالای خانه برود تا آداب و رسوم را برجای بیاورند که جانشین می گوید شما آن چنان مبادی ادب نیستید و لازم به این کار ها نیست.
دموک به او می گوید که برای پادشاهی بهتر است کسی را مورد اعتماد خودتان پیدا کنید و اداره امور کشور را به او بسپارید تا خودتان بدون دغدغه به امپراطوری بپردازید.
ولیعهد گلدان گلی را روی میز او قرار می دهد و با حرف هایی که به دموک می زند به او اعلام جنگ می دهد که او را حسابی می ترساند و پریشانش می کند.
جانشین به کنار کاهون رفته است و بابت فوت پدرش او را دلداری می دهد و بهش قول می دهد که همیشه مراقبش باشد و ازش محافظت کند و بعد از آن گردنبندی را به گردن او می اندازد.
کاهون که حس می کند حرف های او بوی رفتن می دهد، نگران ازش سوال می کند که ولیعهد می گوید برای این که به قولی که به پدرت دادم عمل کنم باید بروم و از کاهون قول می گیرد که تنهایش نگذارد و سه روز دیگر در همین جا به دیدارش بیاید.
پادشاه و ولیعهد به همراه گارد سلطنتی در حال گذر در قصر هستند و به داخل می روند، وقتی که مادر ولیعهد متوجه می شود پسرش قصد بیرون رفتن از قصر را دارد حسابی بهم می ریزد و سعی می کند، جلویش را بگیرد اما امپراطور هم از ولیعهد پشتیبانی می کند و ولیعهد در آخر، آخرین خواسته اش را نیز می گوید که قصد دارد با دختر حاکم هان همراه شود.
کاهون در خانه لباس های پدرش را مرتب می کند که در جیب یکی از لباس هایش نوشته ی ولیعهد که در آن دستور داده بود تا پدرش در خصوص اداره تامین آب تحقیق کند، را می بیند و عصبی به سمت قصر می رود و می گوید قصد دارد جانشین را بکشد.
فرمانده گارد سلطنتی این موضوع را به گوش امپراطور می رساند و او یاد قولی که به حاکم هان داده بود تا از دخترش محافظت کند را به خاطر می آورد و دستور می دهد تا سریعا کاهون را آزاد کنند و پیش او ببرند.
ولیعهد در حال آموزش دادن به ایل سون است و هر چیزی که لازم است را به او می گوید تا بتواند درست رفتار کند و عادی باشد، ایل سون به جانشین قول می دهد که کارش را به بهترین نحو انجام دهد و ازش می خواهد که بهش اطمینان کند و ولیعهد هم برای آن که خیال او راحت شود می گوید به خوبی از مادر و خواهرت نگهداری می کنم.
محافظ جانشین برای او خبر می آورد که خانم کاهون را دستگیر کرده اند که او نگران می شود، ایل سون نقاب جانشین را روی صورتش می زند تا او بتواند به دیدار کاهون برود.
ایل سون با نقاب ولیعهد مقابل فرمانروا نشسته است و امپراطور از مراسم ورود به گروه پیونگسون حرف می زند و توضیح می دهد که به چه شکل است.
ولیعهد به جایی که کاهون است، رفته و دنبالش می گردد اما کیسه ای را پیدا می کند، در آن گردنبند و نامه خداحافظی کاهون را می بیند و حسابی حالش گرفته می شود.
امپراطور به فرمانده گارد سلطنتی دستور می دهد که حرف هایش را به گوش دموک برساند که هیچ وقت با آن ها متحد نمی شود و بی رحمانه تک تک آن ها را از بین ببرند.
گارد سلطنتی، ولیعهد دروغین را به مراسم ورود می برد، در بدو ورود، ولیعهد دورغی کمی می ترسد اما در آخر مقابل دموک می نشیند و وقتی یکی از جنگجو هایش تایید می کند به او نوشیدنی ورود به گروه پیونگسون را می دهد و اسمش را می پرسد که وقتی درست جواب می دهد باز هم از همان نوشیدنی بهش می دهند.
اعضای گارد سلطنتی به اعضای گروه پیونگسون حمله کرده اند و بعد مدتی برای حفاظت از امپراطور به قصر بر می گردند.
دموک برای بار دوم از ایل سون اسمش را می پرسد که او با قاطعیت پاسخ می دهد.
دموک و اعضای گروهش به همراه ایل سون به قصر می روند او می گوید حالا که جانشین دروغین برای من فرستاده ای من هم تو را می کشم و خودم پادشاه می شوم.
حال مادر ولیعهد بد شده است و کاهون می گوید که او مصموم شده است، اما مادر جانشین به او می گوید که یک کوزه را از داخل گلخانه به چانگسو بدهد تا بتواند بی گناهی پدرش را ثابت کند و در بغل او می میرد.
امپراطور و فرمانده در حال جنگ با دموک و همراهانش است که ولیعهد از راه می رسد و با صدا کردن پدرش همه را متوجه خودش می کند.
سرانجام دموک، شمشیرش را در بدن فرمانرو فرو می کند و او را می کشد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا