خلاصه داستان قسمت نهم سریال حکم رشد از شبکه سه
سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت نهم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.
محبوبه می گوید همه این کار ها رو به خاطر چزوندن ذبیح انجام می دم و برای هیچ کدومش خجالت نمی کشم و انقدر اسم ذبیح را می آورد که غلام کلافه می شود و می گوید حالم از اسم ذبیح بهم می خورد و خودمم ازش داغ دارم.
محبوبه اصرار می کند که هر طور شده به صورت اسمی به این کار رضایت بده اما غلام می گوید حتی اگر منم راضی بشم، مامان توران رضایت نمی دهد که محبوبه با شاخ و شونه کشیدن او را وادار به سکوت می کند و می گوید آب رو آتیشی که ذبیح تو دلم روشن کرده باش و اگر نکنی خیلی بی رحم می شم و تورو هم آواره زندون می کنم، تو و ذبیح هر دو تون شوهر منو کشتید و می رود.
بعد از رفتن محبوبه، نوید ۵۹ به سمت او می رود و می گوید که می خواهی به او باج دهی و از این که وضعیت زندگی خواهرش روی هوا رفته حسابی حالش گرفته است و تلاش می کند هر طوری که شده این ماجرا را جمع کند.
سرهنگ پاشا به سراغ زیبا رفته و او را دستگیر می کند که زیبا شروع به رجز خوانی با او می کند و سرهنگ را داداش شیری آق غلام می خواند اما در آخر سوار ماشین پلیس می شود و می رود.
یکی از آدم های غلام در آشپزخونه اش مشغول پخت و پز است و گوجه ها را با پایش له می کند و با یکی از خریدار هایش صحبت می کند که پلیس ها می آیند و او را نیز با خودشان می برند.
غلام و همه آدم های او در اداره پلیس هستند که ذبیح رو به آن ها می گوید دیگر ماه عسلتون تموم شده و باید تنتون بلرزه و به همشون می گوید که مردم از شما خوششون نمیاد و اگر آسه نرید من میام سراغتون و مرخصشون می کند.
همه آن ها به همراه باقی ارازل و اوباش در خانه غلام جمع شده اند و کباب می خورند و می خندند که غلام رو به آن ها می گوید ذبیح اومده تا تختمون کنه و اگر دست نجنبونیم همین امشب تخته میشیم و ذبیح آدم لب و دهن نیست و پای هر چیزی که بگه وایمیسه و تنها راهمون اینه که از پشت بهش بزنیم اما من آدم پشت بزن نیستم و باید او را بدنام کنیم و بعد هم از محل بیرونش کنیم…
سلطان پشت درختی قایم شده است و با دیدن ماشین خواهرش به سمتش تخم مرغ پرت می کند و می گوید دوربین خونه ات رو چک کن و می رود.
زیبا مامور ها را در خانه اش می بیند و به افشین زنگ می زند که خودش را به سرعت برساند. سلطان بعد از آن به خانه غلام می رود و یواشکی داخل یک اتاق می شود که نوید ۵۹ از پشت خفتش می کند و سوال پیچش می کند که او می گوید من آدم آقا غلامم نه تو و می رود.
زیبا در خانه غلام است که افشین کافر از راه می رسد و با هم حرف می زنند و غلام او را به آن ها می دهد افشین حسابی با چوب کتکش می زند که غلام وقتی یاد یتیمی سلطان می افتد حالش قاطی می شود و او را از آن ها پس می گیرد و هر چه می گویند پشت آدم فروش نایست گوشش به این حرف ها بدهکار نیست و آن ها هم تهدیدیش می کنند که جلسه می گذارند و می روند.
نوید ۵۹ به غلام می گوید که اگر جلسه بگذارند همه مشتری هات می پرند و دیگر کسی برات تره هم خورد نمی کند و به او پیشنهاد می دهد که با خواهرش به سفر طولانی مدت برود تا حالش را خوب کند.
از اداره پلیس برای عملیات به ذبیح زنگ می زنند که او در راه صاحب خانه اش را آش و لاش می بیند و به دکتر می برد و به یکی از همکارانش می سپارتش و می گوید او را به خاطر من کتک زدند تا خونه رو خالی کنم.
ذبیح عصبی به سمت همان لات و لوت های محله رفته است و آن ها را به خط به کلانتری می برد تا بازداشت شوند و ازشون بازجویی بگیرد.
یکی از اراذل گردن می گیرد که خودش پیرمرد و زده و کسی بهش حرفی نزده است که ذبیح هم می گوید می فرستم بری آب خنک بخوری تا گردن گیرت درست شه.
بعد از آن ذبیح به مسجد می رود تا با مردم حرف بزند و آن ها را با خودش هم مسیر کند که بتواند ریشه اراذل را در این منطقه بخشکاند.
بعد از آن ذبیح به سمت خانه می رود که به محض باز شدن در، فراز همان پسری که برای مزاحمت به در خانه اش رفته بود را می بیند.