خلاصه داستان قسمت نوزدهم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت نوزدهم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت نوزدهم سریال از سرنوشت ۳

سهراب آدرس خونشو به مینو میده، وقتی مینو میاد خونه سهراب به ورم سرش اشاره میکنه که سهراب میگه فکر کنم واسه سگکه کیفته که مینو میگه توقع نداری ازت عذرخواهی کنم که؟ خط قرمز من خانوادمه، باعث شدی پدرم ناراحت بشه. مینو سهراب را میخواد متقاعد کنه که پدرش آدم خوبیه ولی سهراب ماجرارو براش دست و پا شکسته تعریف میکنه. هاشم از زندان آزاد میشه و سهراب و نغمه به دنبالش میرن. مینو به بیمارستان میره و تو بغل مادرش گریه میکنه و تو حیاط بهش میگه واقعا بابا همچین آدمی بوده؟ این بلاهارو واقعا سر سهراب و مادرش آورده که مینا مادرش میگه نه. پدرت هیچی نمیدونسته سهرابم واقعیتو نمیدونه داییت یجوری واسش تعریف کرده که حرف های منم باور نکرد. مینو میگه کار کی بوده پس این کارها؟ کا مادرش میگه کار منو داییت همیشه از این میترسیدم که تو بابات بفهمین، الان بابات نمیخواد منو ببینه اگه توهم نخوای ببینی منو بهت حق میدم. چهلم اسماعیل میشه و همه سر خاک میروند. شاهرخ یک جلسه میزاره تا اطلاع بده مدیر عامل قبلی یعنی منصور افشار به خاطر اینکه سوء تفاهمی پیش نیاد استعفا دادن و خودشو مدیرعامل جدید معرفی میکنه‌.

بعد از جلسه معارفه شاهرخ به نگهدار میگه با هاشم قرار گذاشتی؟ یخورده بترسونش که نگهدار میگه خیالتون راحت آقا به اندازه کافی ترسوندمش. خاله پوری برای همه لباس میگیره و بهشون میگه لباس سیاهتونو دربیارین دیگه و به هاشم میگه زودتر برین سرخونه زندگیتون ۵ماه از ازدواجتون میگذره و به سهراب میگه توهم زود یه نشون بگیر نزار آرزو از دستت بره. کارگاه باز میشه و همه به سرکارشون برمیگردن، هاشم ارایشگاه میره و کت و شلوار پوشیده و با یک دسته گل به دنبال نغمه میره تا به خانه خودشون بروند. موقع شام خوردن وقتی هاشم تو دستشوییه برقا میره که وقتی میاد بیرون میبینه نغمه همه جارو پر از شمع کرده و سورپرایزش میکنه و هاشم هم یک انگشتر واسش خریده و پشت تابلو تو یک عروسک جاساز کرده که نغمه بگرده و اونو پیدا کنه. بعد از خوردن غذا به پشت بام میرن تا اونجا چای بخورن و نغمه میگه بهم قول بده که عمر خوشبختیمون طولانی باشه…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا