خلاصه داستان قسمت هفتم سریال تازه وارد از شبکه سه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت هفتم سریال تازه وارد از شبکه سه را می خوانید، این سریال به صورت اپیزودیک بوده است و هر قسمت آن با هم متفاوت است و روایتگر داستان های متفاوت می باشد.

قسمت هفتم سریال تازه وارد

لیلا دستش که زخم شده را می بندد و به غر غر های همسرش که درباره سقط بچشون است، حرف می زند. لیلا از این کار حسابی می ترسد اما همسرش سعی می کند او را دلگرم کند تا بتواند راضیش کند که تحت هر شرایطی هم که شده بچه را از بین ببرد…
هستی با فینی اسباب بازی اش حرف می زند و می گوید می خوام مامان بابامو خوشحال کنم و برای مامان تولد بگیرم تا خوشحال شن و من و دوست داشته باشن…
لیلا در راه سعی می کنه کامران و متقاعد کنه تا همراه با بچشون مهاجرت کنند، اما کامران تمام فکر و ذکرش از بین بردن بچه است و تمام تلاشش متقاعد کردن لیلا است…
هستی کاغذ های مامان باباشو نگاه می کنه و میگه هیچ از این کاغذ ها خوشم نمیاد که دستش به رنگ روی میز می خورد و روی برگه ها می ریزد…
لیلا و کامران جلوی سفارت به دنبال کاغذ هاشون می گردند که لیلا می گوید روی میز جا گذاشتی و کامران پایش را روی گاز می گذارد و به جایی که قرار بود لیلا آن جا بچه اش را سقط کند، می رود.
لیلا که دوست نداره بچه اش را از دست بده شروع به جر و بحث کردن با کامران می کند اما او حرف خودش را می زند و به داخل آن جا می رود تا بعد از او لیلا برود…
هستی در خانه دستمال برداشته و می خواهد گردگیری کند که دستش به گلدون شکستنی می خورد و از روی نردبون پایین می افتد…
به محض پیاده شدن کامران از ماشین، لیلا از ماشین پیاده می شود و به کافه نزدیک خانه شان می رود و به نسرین زنگ می زند، کامران همه جا را به دنبال لیلا می گردد و در آخر به خانه می رود، لیلا بلاخره تماس های کامران را جواب می دهد و می گوید پارک دم خانه هستم و قطع می کند…
بعد از رفتن کامران هستی در خانه پایش که خون ریزی کرده را می بندد و با اسباب بازی اش حرف می زند و می گوید باید خودش را برای جشن تولدش آماده کند و قبل از رسیدن مادر و پدرش همه چیز آماده باشد…
داخل کمد به دنبال لباسش می گردد و آن را توی تراس خانه روی بند پیدا می کند…
لیلا و کامران در پارک نزدیک خونه راه می روند و با هم بحث می کنند، لیلا عصبی می شود و می خواهد خودش را جلوی ماشین پرتاب کند که کامران جلویش را می گیرد و آرومش می کند… لیلا هم کوتاه می آید و قبول می کند که بچه را سقط کند…
هستی در خانه صورتش را نقاشی کرده و مشغول کیک درست کردن است که بازم کلی خرابکاری می کند و گریه کنان به اسباب بازی اش می گوید حتما مامان و بابام دعوام می کند…
کامران برای سقط بچه به سراغ یک دارو فروش خلافکار رفته است و ازش قرص را می گیرد، دارو فروش به او می گوید ممکنه همسرت دیگه هیچ وقت بچه دار نشه و منم ۶ ماه دیگه از این جا میرم، پس بهتره از الان همه چیز رو بدونی تا بعدا دنبال من نگردی…
کامران بی توجه به حرف او پول را برایش واریز می کند و قرص را بر می دارد و به خانه می روند.
لیلا هنوز هم برای سقط جنین دو دل است ولی کامران باهاش حرف می زند و بلاخره او را راضی می کند، لیلا به اتاق می رود و می گوید می خواهم تنها باشم…
لیلا با بچه خیالی اش هستی حرف می زند و گریه می کند، هستی به لیلا می گوید که من و به دنیا بیار و قرص نخور… لیلا با چشم های گریون خوابش می برد و کامران هم روی مبل داخل پذیرایی خوابیده است…
هستی فرزند خیالی لیلا و کامران بود که در تصورات مادرش باهاش حرف می زند و دوست داشت که به دنیا بیاید…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا