خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال روزهای ابدی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت پانزدهم سریال روزهای ابدی از شبکه یک سیما می خوانید، با ما همراه باشید: سریال روزهای ابدی به کارگردانی جواد شمقدری و به تهیه کنندگی محسن علی اکبری ساخته شده است و هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.

قسمت پانزدهم سریال روزهای ابدی

 

آمریکایی ها درباره انقلاب ایران و بهم ریختن برنامه های خودشان صحبت می‌کنند و سعی دارند بدون عقب نشینی باز هم بتوانند کارهایشان را انجام دهند.
۳تا پسر برای دیدن شخصی به محل قرار که ناامن است، رفته اند و قصد ملاقات با آن شخص را دارند، منتها موفق به دیدار نمی‌شوند و مورد ضرب گلوله آن‌ها قرار می‌گیرند که نیروهای ایرانی با تانک به آن‌جا می‌روند و زخمی ها را برمی‌دارند.
یکی از آن‌ها که در اثر اصابت گلوله فوت شده بود به سردخانه و بقیه به بیمارستان منتقل شدند، نیروهای کمیته در گنبدکاووس درحال آماده سازی داوطلب ها می‌باشند.
مهدی در زندان نیروهای فداییان خلق به شخصی که آن‌جا است، می‌‌گوید که باید هرچه زودتر از آن‌جا فرار کند و ماندگار نیست.
زندانبان مهناز برای او غذا برده است و خیالش‌ را راحت می‌کند که کسی بیرون منتظرش است و به دنبالش آمده اند که با بیرون رفتن از سلولش بکتاش و سودابه را می‌بیند.
بکتاش درباره مهدی و اتفاقاتی که در اتوبوس افتاد از او سوال می‌پرسد و از مهناز می‌خواهد که بگوید مهدی کجا است و بعد از آن با پایگاه دیگرشان تماس می‌گیرد و آمار اتفاقات آن‌جا را می‌گیرد.
دو نفر از نیروهای پایگاه ترکمن به سراغ مهدی و آن پسر می‌روند و با بستن چشم هایشان پسر ناشناس را به بیرون از آن‌جا منتقل می‌کند.
دختری به نام اشرف به سراغ مهدی می‌رود و باهم شروع به صحبت می‌کند که مهدی می‌گوید او را میشناسد و بهتر است که از این جا برود و چهره اش را خراب نکند.
مهناز از آن‌جا خارج شده است و در شهر می‌گردد، مهدی در زندانش متوجه سر و صدا می‌شود که مهناز از راه می‌رسد و با باز کردن دست و چشم های مهدی او را فراری می‌دهد‌.
بکتاش به آن‌جا رفته تا مهدی را ببیند که با دیدن جای خالی اش عصبی می‌شود و شروع به داد و بی‌داد می‌کند، اما مهدی با دیدن موقعیت مناسب از آن‌جا فبار می‌کند و در مسیر متوجه دزدی دو نفر می‌شود و با درگیری ساکی که همراهشان بود را به زور می‌‌گیرد و آن‌ها فلاری می‌شوند.
مهدی با پوشش ترکمن وارد سازمان نیروهای فداییان خلق ترکمن می‌شود تا از اتفاقات آن‌جا باخبر شود.
مهدی با پیدا کردن مهناز به او علامت می‌دهد که به دنبالش برود و او بعد از پیچاندن سودابه به سراغ مهدی می‌رود و مهدی او را با خود همراه می‌کند.
بکتاش به نیروهای نظامی اش دستور می‌دهد که یک یکی از مزدور های ضدخلق از آن‌جا فرار کرده است و با دیدنش بهش رحم نکنند.
سودابه به بکتاش می‌گوید که مهناز نیز فرار کرده است و الآن با مهدی است که باعث عصبانیت بکتاش می‌شود و به نیروهایش می‌گوید دنبال دو نفر بگردند.
مهدی و مهناز در خیابان ها به دنبال راه فرار هستند.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا