خلاصه داستان قسمت پنجم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند و سرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت پنجم سریال از سرنوشت ۳

نغمه و هاشم بعد از کارگاه به بام میرن تا باهم پیاده روی کنند و صحبت کنند، وقتی به بالا میرسند از آنجا به کل تهران نگاه میکنند و هاشم به نغمه میگه کجا دوست داری خانه بگیریم که نغمه اول یک جایی را نشان میدهد و میگه اونجا نزدیک خانه خاله پوری هاشم بهش چپ چپ نگاه میکنه که میگه باشه یه خانه بزرگ با حیاط بزرگ تو زعفرانیه که هاشم میگه چشم نغمه میگه میشه خدمتکارم داشته باشیم؟ هاشم میگه اون که اشانتیونه. فردای آن روز تو کارگاه سهراب به هاشم میگه چرا قراردادو کنسل کردی که هاشم میگه الان خانم کلهر بهتون میگن و برگه سود فروش مواد اولیه را بهش نشان میده سهراب میگه خیلی خوبه ولی قرار شد کنار فروش تولیدم داشته باشیم که یکنفر میاد و میگه آقا سهراب بسته دارن که هاشم بسته را میگیره و باز میکنه و میبینه یک ساعته با یک نوشته که وقتی نوشته را میخونه بلند میگه آرزو؟؟ سهراب شوکه میشه و میخواد بسته را پس بفرستد که جلوشو میگیرند و هاشم بهش میگه میخوای این کادو را نگه داری یا نه؟ که میگه سکوتت علامت رضایته؟ و با حالی بهم ریخته از کارگاه بیرون میزند، نغمه دنبالش میره تا آرومش کنه بهش میگه این زندگیه سهرابه به این فکر کن که اگه آرزو واقعا دوست داشته باشه و تو نزاری ‌بهش برسه شاید کنارت باشه ولی نمیتونه ببخشتت، نغمه به کارگاه میره و هاشم به خانه.

سهراب به خانه میره و با هاشم حرف میرنه که هاشم میگه هنوز دوسش داری؟ سهراب میگه تو عمرم یبار عاشق شدم که هاشم میگه خوشحالیه تو واسم مهمه فقط بدون هنوز بهش شک دارم. سهراب ساعت را دستش میکند و همان لحظه آرزو بهش زنگ میزنه و ازش میخواد یه فرصت بده و باهم صحبت کنند که سهراب قبول میکنه. هاشم با نغمه به یک خانه میروند تا با سهراب شریکی بخرن که هر ۲نفرشان از خانه خوششان میاد. آنجا نغمه از هاشم دلخور میشه و میگه همیشه اولویت اولت سهراب بوده و هست من اولویت دومتم و به یک طرف دیگه خانه میره، هاشم حلقه ای که خریده است را تو یکی از کابینت ها میزاره و نغمه را صدا میزند که بیاد ببینه تو کابیت چیه و وقتی نغمه حلقه را میبینه شوکه میشه و هاسم بهش میگه میخواستم اولویتمو تو زندگیم بهت نشون بدم و بفهمونم. بعد از آنجا یکسری خرید میکنند و به سمت خانه خاله پوری میرن که خاله از ایفون به هاشم میگه بیا تو واست سیر ترشی گذاشتم. خاله، نغمه را به زیرزمین میفرستد تا سرکه بیاره و تو این موقعیت با هاشم حرف بزنه و بهش میگه که باید زودتر ازدواج کنین بسه نامزد بازی دیگه. زنگ در خورده میشه و خواهر نغمه و بچه اش با چشمانی گریان میان تو هرچی ازشون میپرسن چی شده هیچی نمیگن که نغمه از خواهرزاده اش میپرسه که میگه طلبکار بابا به مامان گفته از شوهرت طلاق بگیر و با من ازدواج کن تا رضایت بدم هاشم عصبی میشه و میگه زن داداش اون بیشرف کی بوده که میگه نمیدونم بهش میگفتن جهان و هاشم عصبانی و به سرعت سوار ماشین میشود و میرود…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا