خلاصه داستان قسمت پنجم سریال شرم
در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی میشود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده میشود.
توران خانم درحال جمع کردن وسایل لعیا است که عزیزآقا به در اتاقشان میرود و توران خانم را صدا میکند و میگوید آقا صابر به موتور خانه پای بساطش رفته است.
آقا صابر در موتورخانه با تلفن اش صحبت میکند که گویا همسرش آن طرف خط است.
توران خانم به موتورخانه رفته است و در را روی او قفل میکند و به سرعت فرار میکند آقا صابر پس از قطع کردن تماسش نوار کاست دیگری برای پسرش ضبط میکند و هنوز متوجه گیر افتادنش نشده است.
توران خانم و لعیا آماده شده اند و عزیزآقا به پسرش میگوید که همراه آن ها برود و او دو ساعت دیگر میرود، توران خانم دم رفتن به عزیزآقا میگوید تا وقتی که به او نگفته است آزادش نکند.
عزیزآقا به داخل موتورخانه میرود…
لعیا در بیمارستان آماده جراحی شده است دکتر ها وضعیت او را میسنجند…
توران خانم قرآن به دست گرفته و پشت درب اتاق عمل استرس دارد.
بعد از بیدار شدن صاحب مسافرخانه، عزیزآقا سراسیمه از مسافرخانه بیرون زد و با شماره ای تماس گرفت که خاموش بود.
عزیزآقا به یاد میآورد که وقتی داخل موتورخانه شد صداهای کمک کمک آقا صابر را شنید و او را دورا دور زیر نظر داشت که لحظه ای صدایش قطع میشود و او به سمت آقا صابر می رود و صدایش میکند که وقتی جوابی نمی گیرد در را باز میکند و به داخل میرود و با جنازه او رو به رو میشود و میگوید خودم کشتمش…
لعیا به داخل اتاق عمل رفته است و یکی از پرستاران میگوید کسی که نفر اول بود تماس گرفته و گفته که قرار نیست بیاید…
مادر لعیا از پرستار بخش علت نیامدن آقا صابر را میپرسد که او میگوید خودش تماس گرفته و گفته منتظر کبد بعدی میماند که توران خانم بلافاصله به عزیزآقا زنگ میزند که او را آزاد کنند که عزیزآقا می گوید در راه بیمارستان است و برسد همه چی را میگوید و با رسیدنش مرگ آقا صابر را به او میگوید و سراسیمه به سمت مسافرخانه برمیگردند.
امین آقا صاحب مسافرخانه به سمت موتورخانه میرود و با داخل شدن بساطش را برمیدارد و پایین میرود که با دیدن بدن بی جان آقا صابر وسایلش را میاندازد به بالا میرود و به اورژانس زنگ میزند و بعد از چند دقیقه با توران خانم تماس میگیرد و به آن ها میگوید به مسافرخانه برگردند و او نیز با پلیس تماس گرفته است…
آن ها به مسافرخانه میروند و متوجه پلیس ها میشوند و قصد دارند بدون هیچی از آن جا رد شوند که یکی از مامورها جلوی آن ها را میگیرد و به اتاقشان میرود و چند تا سوال میپرسد.
لعیا در اتاق عمل تحت جراحی است که صدای صحبت های صابر و لعیا پخش میشود و پلیس ها در حال جمع آوری اطلاعات آن جا هستند و از هر چیزی نمونه برداری میکنند و جنازه را به بیرون انتقال میدهند…
پلیس ها در حال بررسی اتاق آقا صابر هستند و آدرسی از آن ها میخواهند که به خانواده اش اطلاع بدهد که عزیزآقا میگوید او به او گفته است که اطلاعاتش در زیپ کوچک است.
بهزاد به مسافرخانه رفته است و ماجرای مرگ آقا صابر را فهمیده است…
عزیزآقا و توران خانم باهم صحبت میکنند که او میگوید او قاتل است و به دست هایش نگاه میکند…