خلاصه داستان قسمت پنجم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

پنجم سریال فرمانروای نقابدار

مردی که دستیار حاکم هان بود، حسابی بابت اتفاقی که برای او افتاده ناراحت است و گریه می کند اما حاکم هان ازش خواهش می کند که همیشه کنار جانشین بماند و اجازه ندهد که دخترش مرگ او را ببیند.
جانشین به کنار مرد می رود و می گوید وقت فرار شما رسیده است که حاکم هان مقاومت می کند و می گوید من باید بمیرم ولی شما باید زنده بمانی تا با گروه قدرت مند پیونگسون بجنگی و آب را به کردم بازگردانی که او می گوید اگر شما بمیری من به تنهایی نمی توانم اما حاکم هان یاد حرف های فرمانروا می افتد و به او انگیزه می دهد و جوری صحبت می کند که خودش را مقصر مرگ او نبیند.
دموک، یکی از بهترین جنگنده هایش را مامور می کند تا بادیگارد هاگون باشد.
جانشین از پدرش خواهش می کند که حاکم هان را نکشد که همان لحظه دموک می فهمد او دختر حاکم را فراری داده و به وسیله جونگ سو که مصموم شده، خبر می دهد که گروه پیونگسون خواسته تا جانشین خودش حاکم را بکشد.
هاگون با محافظش صحبت می کند و می گوید اگر راز های مرا به پدربزرگ بگویی و شمشیرت در بدن ولیعهد فرو برود من هم میمیرم و اگر می خواهی از من محافظت کنی باید از جانشین هم محافظت کنی…
ایل سون در اتاقش در حال گریه است که ددرش به کنارش می رود و بعد از کلی سرزنش به او می گوید خودت باید او را گردن بزنی و می رود.
کاهون نامه پدرش که در آن خداحافظی کرده را می خواند. او حسابی شوکه شده سوار اسب می شود و به تاخت می رود.
ولیعهد با پدرش حسابی سر اتفاقاتی که افتاده بحث می کند و از حجم حال بدی که دارد، از حال می رود.
ایل سون و استاد اوبو با هم درباره مملکت صحبت می کنند که استاد می گوید هیچ کاری از فرمانروا بر نمی آید و او پادشاه واقعی نیست، آن ها مشغول حرف زدن هستند که همان لحظه کردی خبر می دهد قرار است جناب هان توسط جانشین گردن زده شود که دختر جناب هان از راه می رسد و با شنیدن ماجرا به سرعت به سمت آن جا می روند.
ولیعهد در اتاقی حبس شده است که هاگون در را روی او باز می کند و اسبش را بهش می دهد تا برود.
دختر حاکم هر چه به آن ها التماس می کند کسی از رای اعدام او نمی گذرد و به محض سر رسیدن ولیعهد واقعی، ولیعهد دروغین او را گردن می زند.
ایل سون و چند نفر دیگر کاهون را آرام می کنند که او از حال می رود و ولیعهد هم حال بهتری از او ندارد.
استاد اوبو به دیدار دموک رفته است و بابت کار هایی که می کند با او حرف می زند اما دموک می گوید این راهی است که تو مقابلم قرار دادی که با هم درگیر می شوند و استاد می رود.
ولیعهد مقابل استاد زانو زده است و حسابی گریه می کند و از او کمک می خواهد استاد بدون حرف می رود و هاگون به سمتش می رود و بعد از آن که خودش را معرفی می کند از او می خواهد که دفعه بعد او را به اسم صدا کند.
هاگون می خواهد جون ولیعهد را نجات دهد اما پدربزرگش به او می گوید که او مجبور است عضو گروه ما شود و الا میمیرد که هاگون با حال بد میماند که چیکار کند.
ولی عهد به خانه حاکم هان رفته است که کاهون او را می بیند و بهش التماس می کند که او را پیش ولیعهد ببرد اما او تنها گریه می کند و هیچ نمی گوید …
ایل سون با ولیعهد صحبت می کند و از او می پرسد که چرا فرمانروا به دنبال شخصی به اسم ایل سون است که او می گوید برای این که او را به جای من به گروه پیونگسون بفرستند. ایل سون داوطلبانه می گوید من می توانم به جای شما که هم اسم شمام به گروه پیونگسون بپیوندم اما ولیعهد تشکر می کند و می گوید حتی با این کار هم از شر آن ها در امان نیستیم که یاد حرف های استاد اوبو می افتد و از او می پرسد جدی می گویی که کسی از پشت سر به او می گوید اسم تو ایل سون است و هر دو به او نگاه می کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا