خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت چهاردهم سریال از سرنوشت ۳

تو دادگاه قاضی از سهراب و راننده کامیون و هاشم سوال میپرسد و توضیح میخواهد و همه به شنیدن اسم افشار از ساکت اشاره میکنند. وقتی افشار به جایگاه میرود میگه من از هیچ کدوم ازینا خبر ندارم من اصلا ساکتو نمیشناسم هیچ مراوده ای باهاش نداشتم به فرض اینکه من رای این باند قاچاق دلارم، چرا برعکس شده؟ به جای اینکه من فرار کرده باشم همه زیر دستام رفتم اونور آب من موندم اینجا؟ هیچ مدرکی وجود نداره که رابطه منو با ساکت نشان بده به غیر از حرفهای خود این ساکت که از نظر من همش دروغه که بازپرس پرونده میگه یه مدرک محکم وجود داره اونم یه سیمکارته که باهاش چند دفعه با ساکت تماس گرفته شده اونم تو گاوصندوق اتاق آقای افشار پیدا شده و جلسه اول دادگاه تموم میشود. سهراب از جلسه بیرون میاد و پیش مینا میرود و ازش میپرسد که آقای ماجدی هزینه درمانمو دادن نسبت شما باهاشون چیه؟ یادمه وقتی از پرورشگاه به یه خانواده سپرده شدم شما اومدین بهم لباس دادین، یادتون هست؟ شما از خانواده من خبر دارین؟ همان لحظه ماجدی از راه میرسه و زیر گوشش میزند و بهش میگه من زندگیتو نجات دادم اومدی مقابل رفیق من شهادت دروغ میدی؟ چقد پول داده بهت ساکت؟ که از آن طرف مینا میگه ولش کن.

سهراب پیش آرزو میره و از جلسه دادگاه برایش حرف میزند و خوشحال میشوند که خیلی زود هاشم تبرعه میشود، سهراب از آرزو میپرسه که تو فرودگاه چیشد؟ چرا برگشتی؟ هنوز باور نشده که روبروم نشستی که آرزو میگه بعد از بله گفتنم میگم بهت. مینا در خانه اش فیلم کنفرانس منصور را میبیند و با یادآوری اونروز میفهمد که شاهرخ برادرش خیلی عصبی شده بود بابت اینکه منصور سرحرفش با شاهرخ نماند، سهراب به مینا زنگ میزنه و ازش درباره خانواده اش سوال میپرسد که مینا میگه بعد زنگ میزنم بهت و به سرعت به سمت ویلا شاهرخ میره. آنجا با شاهرخ دعوا میکند و میگه که فهمیدم کار تو بوده و بهش میگه بچرخ تا بچرخیم. مینا پیش وکیلش میرود و ماجرارو براش تعریف میکنه و میگه همه اینکارا زیر سر شاهرخ باید چیکار کنیم؟ که وکیل بهش میگه امضا شوهرتون زیر همه اون اسناد هستش نه شاهرخ هیچ مدرکی نداریم فقط میتونیم یه جا انقد عصبیش کنیم که همه چیزو از زبان خودش بگه و صداشو ضبط کنیم که این هم مدرک محکمی نیست فقط میتونه پلیس را کنجکاو کند که خودشون بیوفتن دنبال این سرنخ….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا