خلاصه داستان قسمت چهارم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت چهارم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت چهارم سریال فرمانروای نقابدار

کماندار ها به سمت آن ها تیر پرتاب می کنند. پسر فرمانده گارد سلطنتی برای ولیعهد راه باز می کند که او را فراری دهد اما نیرو های پیونگسون به سمتش می دوند و جلویش را می گیرند که سردسته آن ها در لحظه آخر با دیدن نماد امپراطوری گمان می کند جانشین همان لی سان است که پدرش را کشتند و می خواهد او را با خودش ببرد که نیرو های گارد سلطنتی از راه می رسند و جلویشان را می گیرند.
هاگون از پدربزرگش می خواهد که ولیهعد را نکشد و او را با حرف هایش راضی می کند و پدر بزرگش قول می دهد که اگر او بتواند قلب ولیعهد را به دست بیاورد او را در اختیارش قرار دهد.
چونگ بون از جانشین می خواهد که دیگر مراقبش نباشد و اجازه دهد او ازش مراقبت کند و به آرامگاه سلطنتی می رود تا مطمئن شود که آن جا امن است و جانشین را با خودش ببرد.
جانشین و لی سون کنار هم نشسته اند و با هم حرف می زنند تا چونگ بون برگردد.
اهالی محله لی سون برای انتقام گرفتن قصد دارند به اداره آب بروند که استاد اوبو جلو آن ها را می گیرد و می گوید دیگر نباید کاری کنیم که بیشتر از این بمیریم.
رهبر پیونگسون با نیرو هایش حرف می زند و آن ها از این که نتوانسته اند جانشین را با خودشان ببرند درخواست عفو دارند.
مسئول اداره آب به رهبر می گوید که جانشین فرمانروا به جناب حاکم هان دستور داده تا درباره کار اداره آب تحقیق کند که باعث جا خوردن رهبر می شود.
او دستور می دهد که او را مجازات کنند تا همه بفهمند که هیچ کس نمی تواند جلوی این گروه بایستد و دستور می دهد تا نیرو هایش آرامگاه را نیز خالی کند.
مردی به سراغ فرمانروا می رود و با حرف هایش او می ترساند تا مجبورش کند که وارد گروه پیونگسون شود.
جناب هان و همراهش با استاد اوبو درباره فرمان حرف می زنند که او می گوید اگر می خواهید خودتان و ولیعهد زنده بمانید، زودتر انجام این کار را متوقف کن.
ولیعهد به همراه لی سان به قصر می رود و به محض ورود کلی بازخواست می شود و می گوید زور ما به گروه پیونگسون نمی رسد و همه را از اتاق بیرون می کند و ماجرایی که در بدو به دنیا آمدنش اتفاق افتاده است را برای پسرش تعریف می کند.
ولیعهد حرف های پدرش را باور نمی کند و می گوید باورم نمیشه اداره تامین آب که داره مردم رو رنج میده به خاطر من تاسیس شده و گریه می کند.
هاگون به سراغ پدرش رفته است و می گوید من می خواهم با ولیعهد ازدواج کنم و با هم کلی حرف می زنند و او در آخر پدرش را راضی می کند تا اگر ملکه اجازه داد او هم با پدربزرگش حرف بزند.
کسی که جایگزین ولیعهد است در حالی که مصموم شده و رو به مرگ است برای آن ها خبر می برد که زنده ماندن ولیعهد منوط بر این است که در اداره کار دخالتی انجام ندهید.
فرمانروا دستور دستگیری حاکم هان را می دهد و به التماس های پسرش هیچ گوش نمی دهد.
ملکه و مادر ولیعهد در حال انتخاب همسر برای او هستند و دختران زیادی به نوبت مقابل آن ها می روند و بعد از ادای احترام می روند.
هاگون و پدرش به دیدار ملکه می روند تا او را برای ازدواج با ولیعهد راضی کنند که او می گوید کسی قدرت مقابله با دموک پدربزرگت را ندارد که هاگون می گوید ۱۰ سال دیگر شما بیش از این برای این که عروستون نشدم تاسف خواهید خورد.
فرمانروا به دیدار حاکم هان رفته است و می گوید که گروه پیونگسون از من خواسته اند تا به جرم دخالت شما رو مجازات کنم که حاکم هان می پذیرد اما از او می خواهد که مراقب دخترش باشد و فرمانروا می پذیرد و بهش قول می دهد.
جانشین همچنان التماس می کند تا او را آزاد کنند که حاکم هان را نجات دهد که پدرش رضایت می دهد و او بعد از آن به سراغ حاکم هان می رود تا فراری اش دهد که موفق نمی شود و به دنبال دختر حاکم هان، کاهون می رود و درباره حال پدرش بهش خبر می دهد و می چوید اگر تو به جای امنی بروی او فرار می کند و مدرکی مبنی بر بی گناهی او نیست و نامه ی پدرش را بهش می دهد و او را سوار اسب می کند تا به همراه یکی از نیرو هایش با هم به جای امن بروند.
هاگون با پدر بزرگش حرف می زند و می گوید به عنوان کادو تولدم اجازه بده که با ولیعهد ازدواج کنم و دموک پدر بزرگش هم می پذیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا