خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال شرم

در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی می‌شود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده می‌شود.

قسمت یازدهم سریال شرم

مختاری با پوران خانم تماس می‌گیرد و او را تهدید می‌کند که اگر بهزاد را بیرون کند بیچاره اش می‌کند و زندگی اش را بهم می‌ریزد.
پوران عصبانی به خانه عزیزآقا می‌رود و ماجرای زنگ را به‌ او می‌گوید و می‌پرسد که آیا ماجرای آقاصابر را به کسی گفته که او اظهار بی خبری می‌کند و پوران‌خانم می‌گوید از پسرش بپرسد چه دسته گلی به آب داده است و آن جا را ترک می‌کند.
لعیا که مادر حسام را به خانه اش رسانده است به اصرار های او داخل می‌رود و با حسام صحبت می‌کند و حسام از گذشته و روزهایی که در خارج داشته است می‌گوید که چگونه با پیام لعیا از این رو به آن رو شده است و لعیا با دادن هدیه ای به او به خانه شان برمی‌گردد و قضیه خاستگاری را به مادرش می‌گوید که پوران خانم می‌گوید اجازه نمی‌دهد آن دو به هم برسند.
لعیا در اتاقش گریه می‌کند و پوران خانم در حیاط با بهزاد تماس می‌گیرد و می‌گوید فردا به سرکار برگردد.
مختاری به‌عکس قدیمی خودش و صابر نگاه می‌کند و سیمکارتی که با آن پوران خانم را تهدید کرده است را از گوشی درمی‌آورد.
شخصی به سر ساختمان پوران خانم رفته است و سرکارگری که آن جا بود به سراغش می‌رود تا بفهمد کیست که مردی که چهره اش معلوم نیست با چوب و چماق او را می‌زند.
حسام به شرکت می‌رود که چندتا از اهالی آن ساختمان به سراغش می‌روند اما قبل از جواب به آن ها به دیدار پوران خانم می‌رود و او می‌گوید تا زمانی که راه حلی پیدا نکرده است چیزی به آن ها نگوید و حسام دست به سرشان می‌کند.
بهزاد همچنان موضع خودش‌ را حفظ کرده است و می‌گوید آن ها حقشان را خورده اند و پوران خانم قصد دارد اشتباهات دخترش را به گردن او بیاندازد که گویا حنایش پیش پسرش نیز رنگی ندارد.
حسام و لعیا درباره احوالات مادرش باهم صحبت می‌کنند که بهزاد از راه می‌رسد و هردو آن ها شوکه می‌شوند.
حسام برای تصمیم گرفتن درباره ساختمان با پوران خانم صحبت می‌کند که او رو ترش می‌کند و به سراغ بهزاد می‌رود تا او گندکاری هایش را جمع‌ کند که باهم دعوایشان می‌شود و با داد و بیداد پوران خانم لعیا با حال بد از شرکت خارج می‌شود و منتظر حرف های آن ها نمی ‌ماند.
پوران با حسام صحبت می‌کند و به او می‌گوید که به اعصابش مسلط باشد و سعی نکند با شلوغ کاری کند که کاری پیش نمی‌رود که بهزاد به آن جا می‌رود و می‌گوید که سرکارگر ساختمان حالش بد شده است و مثل اینکه از داربست افتاده باید به بیمارستان برود.
پوران خانم می‌گوید او بماند، حسام و لعیا به کار ها رسیدگی می‌کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا