خلاصه داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۰۰ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۱۰۰ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۰۰ سریال ترکی حسرت زندگی

طبق گفته حاجی طاهر رفته دوتا تخت جدا از هم خریده برای خودش و چیچک و تو اتاق برده چیچک جا خورده ولی خودشو جمع و جور میکنه و میگه من برم میزو بچینم. بعد از چند دقیقه عمر به اونجا میاد و به حاجی میگه نگران حال تونا بودم اومدم حاجی ازش میخواد بمونه و باهم حرف بزنن سپس ازش میخواد تا برگرده به خونه و بهش میگه که من هیچ وقت مادرتو فراموش نکردم ولی اینو هم بدون که مادرمم فراموش نکردم! غمزه و چیچک که داشتن گوش میدادن چیچک با شنیدن این حرف ناراحت میشه و به زور جلوی خودشو میگیره که صدای ترکیدن بغضشو کسی نشنوه. غمزه میره پیش عمر و حاجی سپس میگه تو هم اومدی عمر؟ حاجی ازشون میپرسه که همینجا میمونین دیگه آره؟ عمر تأیید میکنه و حاجی اونارو در آغوش میکشه. غمزه پیشنهاد میده به مناسبت ازدواجشون شب شامو تو رستوران بخورن اما چیچک میگه لازم نیست مگه نه رشاد؟ شما هم به تونا رسیدگی کنین و از اونجا میره. غمزه رفته تو حیاط که عمر میره پیشش و غمزه باهاش درباره وضعیتشون حرف میزنه و میگه سریعا باید یه خونه پیدا کنیم و از اینجا بریم ما باید فورا بریم! و سر این موضوع باهم بحث میکنن و غمزه با عصبانیت میره داخل.

هاکان دوباره میزه رستوران و با دیدن شف عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه در آخر دست شف را زخمی میکنه کن خانم ها با عصبانیت بیرونش میکنن. طاهر رفته پیش مهدی دوستش و او دفتر کارشو بهش نشون میده و میگه که اینجا هم اتاق کارته طاهر حسابی خوشش اومده و صاحب کارش حاجی به اونجا میاد و دوتا آدم میده بهش و میگه اینا برای تو دیگه کار میکنن و بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. موقع رفتن چیچک با غمزه درباره تونا حرف میزنه و تو کارهاش دخالت میکنه غمزه عصبی میشه و میگه فقط تورو کم داشتم! و بعد از کمی بحث از اونجا میره عمر و حاجی میان و میگن غمزه کجاست؟ حاجی میگه رفته بیرون برو دنبالش عمر میره ولی پیداش نمیکنه غمزه گریه میکنه و تو مسیر یه املاکی میبینه و اونجا میره اجاره میکنه خونه رو. هاکان و وجدان تو خونه‌ در حال فکر کردن هستن که چیکار کنن پلیس ها میان و اونارو بازداشت میکنن و میبرن. شب همه رفتن به رستوران رفتن و اونجا نساء با پدرش آشتی میکنه همه چیز خوب پیش میره که غمزه میگه میخوام یه خبر خوب به همتون بدم و خبر اجاره کردن خونه شونو میده که همه جا میخورن و عمر شوکه شده همان موقع نیلوفر از راه میرسه و میگه کمکم کنین مامانمو پلیس برد!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا