خلاصه داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۰ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۱۰۰ سریال ترکی زن (کادین)
قسمت ۱۰۰ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۱۰۰ سریال ترکی زن (کادین)

حکمت به اتاق پیامی می رود و با عصبانیت می گوید: «اگه امشب سر انگشتت هم به جیدا بخوره دستاتو میبرم! » ییامی می گوید: «مگه میشه من به عشق تو چشم داشته باشم داداش؟ » حکمت می گوید: «اون زن عشق من نیست! من به تو اعتماد دارم به اون زن اعتماد ندارم! » عمران به اتاق جیدا می آید و با دیدن بهار می پرسد که کیست؟ بهار وانمود می کند که از دیدن عمران تعجب کرده و جیدا توضیح میدهد که بهار دختر خیاطش است. بعد هم برشان را خواهر و ییلز را آرایشگرش معرفی می کند. عمران هم می گوید که ییلز او را هم آرایش کند و موهایش را درست کند! بعد از رفتن عمران، ییلز عصبی می شود و می گوید که اصلا شینیون بلد نیست و نمی داند چه کند! وقتی عمران برمی گردد بهار فکری به سرش می زند و می گوید: «آبجی عمران تو چشات پف کرده. من رو چشات چای کیسه ای میذارم تا پفش بخوابه… باشه؟ » عمران هم قبول می کند و همان موقع جیدا به جای ییلز موهای عمران را درست می کند و بعد هم آرایشی مسخره ای روی صورتش می نشانند. بعد هم جیدا و ییلز کبودی های بهار را با آرایش می پوشانند و لباسش را هم تنش می کنند. از طرفی خدیجه به در خانه ی بهار، زن شوهر سابقش می رود و با دختر او روبرو می شود که می گوید مادرش در خانه نیست. خدیجه هم می گوید که بعدا دوباره سر خواهد زد. شب که همه آماده شده اند عارف با دیدن بهار مجذوب او می شود و بعد هم بازو در بازو راهی مجلس می شوند. برشان با دیدن آنها با نفرت نگاهشان می کند. بعد هم پیش موسی می نشیند و ییلز با دیدن او در کنار موسی عصبی می شود!

بالاخره عروس و داماد هم می آیند و عقد خوانده می شود. دوروک با دیدن آنها ناراحت می شود. بعد هم جیدا و پیامی می رقصند و عارف هم از بهار می خواهد تا با هم برقصند و برشان با دیدن آنها ناراحت می شود. موسی هم از ییلز می خواهد با هم برقصند و ییلز با کمال میل قبول می کند و خوشحال می شود. بعد هم دوروک می رود تا با جیدا برقصد. عمران هم از پیامی می خواهد با برشان که خواهر جیدا معرفی شده برقصد… انور هم با نیسان می رقصد و همگی دور هم شادی می کنند! شیرین هم مدام کابوس می بیند و بعد از خواب می پرد و به حیاط خلوت می رود و احساس خفگی می کند و با گریه و فریاد مادرش را صدا می زند. خدیجه سراغ او می رود و در آغوشش می گیرد. شیرین می گوید: «مامان من سارپ رو دیدم…. » خدیجه تعجب می کند و شیرین همه چیز را برای مادرش تعریف می کند. شیرین فکر می کند که مادرش او را باور نمی کند و سعی می کند مدرکی به او نشان بدهد و عکس سارپ را به خدیجه می دهد و می گوید که زودتر برود و از ماهیر بپرسد که این همان شخص آن روزی است یا نه؟ خدیجه هم با ترس به دستشویی می رود و به سزایی زنگ می زند و می گوید که حال شیرین خیلی بد است و توهم می بیند. بعد هم هردو به سراغ ماهیر می روند اما او مغازه را بسته و شیرین با صدای بلند گریه می کند. او که میداند مادرش حرف هایش را باور نمی کند چیزهایی را که در مانیتور دیده را برایش تعریف می کند و خدیجه خشکش می زند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا