خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

عزیزه که منتظر فرصتی بود تا حساب شهریار را برسد او را هنگام صحبت با یارن گیر می آورد و می فهمد که رساندن طلاق نامه از طرف یارن به میران کار شهریار بوده. از موهای او می گیرد و او را کشان کشان به حیاط می برد و جلوی چشم اسما و بقیه بیرونش می کند. الیف با ریان تماس می گیرد و به خاطر اشتباهاتش از او عذرخواهی می کند. ریان می گوید: «من تو را میشناسم و میدانم کارت عمدی نبوده. من خودم باعث جدایی از میران هستم و حالا از تو میخواهم کمکم کنی. » شب به عمارت اصلان بی می آید و از راه پشت بام با کمک الیف وارد اتاق میران می شود. میران طبق قولی که به ریان داده بود که تا او توی تخت نخوابد میران هم نخواهد خوابید، همانجا روی زمین خوابش برده. ریان جرئت نمی کند از خواب بیدارش کند و یک شاخه گل رز و یادداشتی کنار او می گذارد و می رود. میران از خواب می پرد و با دیدن گل و یادداشت می فهمد که ریان آنجا بوده و به پشت بام می رود اما می بیند که کسی آنجا نیست.

همانجا تا صبح می ایستد و یادداشت ریان را می خواند. ریان نوشته: به تو قول میدهم همه چیز درست خواهد شد. میخواهم با وجود تمام اتفاقات بد کنارت باشم.
صبح گونول کنار میران می آید و می گوید: «میدانم خیلی درد دارد که عشق آدم از او دور باشد. برو با ریان صحبت کن. حتما او دلیلی برای حرف هایش دارد. » سعی می کند خودش را به میران نزدیک کند! اما میران که متوجه شده او را تنها می گذارد و به اتاقش برمی گردد. سپس الیف سراغ او می رود و میران می فهمد که کسی که ریان را به عمارت راه داده الیف بوده. الیف اصرار می کند که با ریان آشتی کنند ولی میران به او می گوید که آنها جدا شده اند. و می گوید: «باید از این به بعد هر اتفاقی افتاد به من خبر بدهی. »

بعد از رفتن الیف، میران رو به عکس میران می گوید: «میدانم دوستم داری ولی یک بار دیگر به من یادآوری کردی که کسی جز مادرم را ندارم. »
ریان از پدر و مادرش خداحافظی می کند و می گوید: «دنبالم میران می روم چون غیر از کنار او جایی ندارم. دیگر کاری با من نداشته باشید. باید تلاش کنم تا من را ببخشد. » و هرسه گریه کنان از هم جدا می شوند. میران برای فرار از غصه هایش به روستای مادرش می رود و پیرزن روستایی با مهربانی او را به خانه راه می دهد و میران روی بستر مادرش به خواب می رود. ریان هم که میران را پیدا نکرده به روستا می رود چون مطمئن است که می تواند میران را انجا پیدا کند.

ولی میران با دیدن او می گوید: «تو باعث جدایی ما شدی. برای من راحت نیست که در حالی که عاشقت هستم از تو دور باشم ولی تو با امضای آن ورقه ما را دور کردی. » ریان طلاق نامه را پاره می کند و می گوید: «عشق ما عبارت از این تکه کاغد نیست. هرکاری هم کنی من ریان اصلان بی هستم! » پیرزن از ان طرف رو به میران داد می زند: «تو پسر دلشاه نیستی چون دلشاه به عشق ارزش میداد. این دختر با وجود همه مشکلات دنبالت راه افتاده ولی تو او را میگذاری و میروی. » میران داد می زند: «تو که از زندگی ما چیزی نمیدانی! از کجا معلوم که خودت دروغگو نباشی! این خانه، عکس و قصه هایت دروغ نباشد. » پیرزن داد می زند: «همه چیز حقیقت دارد چون خودم تجربه اش کردم. چون من مادربزرگت هستم. » میران و ریان با حیرت به پیرزن نگاه می کنند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا