خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی تو در بزن

ادا و سرکان باهم تو حیاط خانه نشستن و باهم درباره بایدها و نبایدهای دوران بارداری بحث میکنن و در آخر ادا میگه ما باید بریم مشاور سرکان میگه نه من مسائل خصوصیمو با کسی در میون نمیزارم. مشاور به خانه آنها میاد و ادا و سرکان باهاش صحبت میکنن، مشاور بهشون میگه میدونین وضعیتتون مثل یه فیلم ترسناک دیدنه که یکیتون اون فیلمو قبلا دیدین و میدونین قرار چه اتفاق هایی بیوفته و میدونه که آخرش خوب تموم میشه ولی اون یکی چون دفعه اولشه میترسه چون خبر نداره از اتفاقایی که میخواد بیوفته. ادا اعتراف میکنه و میگه آره من بعضی وقتا یادم میره که سرکان بار اولشه که تو این موقعیته، سرکان هم اعتراف میکنه که منم بعضی وقتا یادم میره که ادا یکسری چیزارو میدونه و میتونم بهش اعتماد کنم. مشاور درباره کیراز میپرسه که چه واکنشی نسبت به بچه داشته، ادا و سرکان میگن خودش خیلی مشتاق بود، مشاور میگه عجیبه، اکثر بچه ها وقتی میفهمن بچه ای تو راهه ناراحت میشن. ادا و سرکان باهم درباره کیراز حرف میزنن و میگه واسه همین بود پس میخواست ازدواج کنه با جان، و کیراز را صدا میزنن که سرکان میبینه انگشتر مادرش تو گردنشه‌ ازش میپرسه این چیه دیگه؟ از کجا اوردیش؟ ادا میگه انگشتر مادرته سرکان میگه این اینجا چیکار می‌کنه؟و به مادرش زنگ میزنه. آیفر و آیدان و سیفی به کمال و یادگاه خانم میگن هنوز انگشتر پیدا نشده و آیدان میگه حدس میزنم کار کرم باشه. چون یکدفعه پول از کجا آورد دانشگاهش درست شد؟ کرم که باقلوا گرفته تا شیرینی دانشگاهشو بدهد، حرف های آنها را میشنود.

یادگار خانم به آیدان میگه که تو باید باهاش حرف بزنی  باید بری پیدا کنی انگشترو. آیدان میگه چجوری بگم آحه؟ کرم یکدفعه میاد و میگه الان گفتی دیگه لازم نیست بگی و باقلوارو میزاره روی میز و میگه باقلوا خریدم برای قبولیه دانشگاهم ولی نه با پول انگشتر بلکه با پول داداش بوراک و میره. همگی خجالت میکشن و آیفر میگه من میرم باهاش حرف بزنم. تلفن آیدان زنگ میخوره و سرکان بهش خبرمیده که انگشتر تو گردن کیراز بوده که همگی یه نفس راحت میکشن. فردای آن روز سر میز صبحانه سرکان میاد و میگه چی دارین شما دوتا به هم میگین؟ من که فهمیدم میخواین سورپرایزم کنین اون کیک و کادو تو خونه ماله کیه؟ ادا که کلا تولد سرکان را از یاد برده بود خودشو میزنه به اون راه و بعد از رفتن سرکان به شرکت، شروع میکنه به همه زنگ زدن تا ببینه چیکار کنه و در آخر به آیدان زنگ میزنه و کلی گریه میکنه که چرا اینجوری شدم چرا یادم رفته بود؟ که آیدان دلداریش میده و میگه طبیعیه . ادا به سرکان زنگ میزنه و میگه من و کیراز داریم میایم اونجا دنبالت. ادا با همه دست به یکی میکنه که از زیر زبون سرکان حرف بکشه ببینه دوست داره تولدش چجوری باشه. ادا به آیدان زنگ زده و گفته سرکان هرچیزیو انتخاب کرد همونو انجام بدین تا ما میایم. بعد از رسیدن ادا و کیراز به شرکت، کیراز چشمای سرکان را میبندد و ادا میگه چیزهایی که تو ذهنته را بگو همونارو. سرکان اول میگه یه تولد ۲ نفره تو همون اولین جایی که باهم رفتیم؟ انگین با شنیدن این حرف میخواد کاراشو بکنه که سرکان منصرف میشه و میگه تو کشتی؟ آقا کمال میخواد کاراشو بکنه که در آخر سرکان منصرف میشه و میگه یه جشن خانوادگی کنار هم میدونی که هرجا تو باشی به من خوش میگذره و باهم به سمت خانه راهی میشن. آیدان و بقیه هول میکنن که از کجا شروع کنن؟!

به ملو زنگ میزنن که ملو میگه همه کارارو من انجام دادم چند سال پیش به شوهر خواهرم قول دادم هرسال یه جشن تولد تو خانه واسش بگیرم، همگی خوشحال میشن و میرن تا آماده بشن برای خانه سرکان. سرکان و ادا به حیاط خانه میرسن که سرکان با باز کردن چشم هاش سورپرایز می شود و با همه روبوسی میکند. ادا در آخر بهش میگه که من یادم رفته بود و خیلی خودمو سرزنش کرده بودم که سرکان میگه خودم فهمیدم که یادت رفته طبیعیه واسه بارداریت. کیراز بادکنکش تو شاخه و برگ درخت گیر میکنه و ادا میره بالای چهارپایه که تعادلش بهم میخوره و سرکان ادا را روی هوا میگیره. سرکان برای اطمینان با ادا به بیمارستان میرن و هر آزمایشی که لازم بود سرکان گرفته تا از صحت بچه مطمئن بسن. همه سر میز نشستن و حق را میدن به سرکان و میگن این چند ماه اخیر باید یخورده مراعات کنی. ادا که میبینه همگی دارن پشت سرکان درمیان، ناراحت میشه و میگه شماها نمیتونین به زور یه چیزیو بهم تحمیل کنید و میره اتاقش. بعد از مدتی کمال میره و باهاش حرف میزنه. ادا قبول میکنه. کمال به سرکان میگه من و آیدان قراره بریم اسپانیا و همونجا باهم عقد کنیم و بعد از گذراندن ماه عسل برگردیم خواستیم ازت اجازه گرفته باشیم سرکان قبول میکنه. و در اخر کمال و ایدان با همه خداحافظی میکنن و میرن. وقتی میرسن به خانه، آیدان میفهمه مادر کمال هم میاد اسپانیا. آیدان کلافه میشه و میگه نه نمیخوام اصلا چرا باید مادرشوهرم تو ماه عسلم باشه؟ اینو به هرکی بگی قاطی میکنه. این سفرو کنسل میکنی هروقت مادرت رفت شهرستان میریم. کرم انصراف میده از دانشگاه و از طرفی دوستش تو جلگه واسش کار پیدا کرده، کرم هم برای ادا نامه مینویسه و برای خداحافظی پیش بوراک میره.

بوراک میگه زشته نری پیش ادا ازش خداحافظی نکنی که کرم میگه میدونم برم پیش آبجی ادا نمیزاره دیگه برم بوراکً. فردای آن روز سرکان که میخواد بره سرکار، سیفی را میگه بیاد تا پیش ادا باشه، ادا به سیفی میگه کوفته بپز که سیفی میگه فقط غذاهای رژیمی. ادا به کرم زنگ میزنه که بیاد پیشش اما کرم میگه من جلگه ام خیلی دوره ادا میگه اصلا با اجازه کی رفتی؟ همین الان میای. ادا تو یه فرصت از دست سیفی فرار میکنه و به کافه عمه آیفر میره و یه دل سیر از تمام غذاهای اونجا میخوره. سیفی به سرکان خبر میده که ادا رفته، سرکان میگه میدونم کجاست میرم دنبالش. وقتی میرسه اونجا از دیدن اون همه غذای خورده شده تعجب میکنه. ادا شیرینی هم میخواد که سرکان نمیزاره، وسایلش را جمع میکند و میگه بریم…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا