خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۰۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۰۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی خواهران و برادران

شنگول با فرهاد به املاک میره و بهش وکالت تام میدهد تا او به کارهای ساخت و ساز برسد بچه ها در خانه سوزی جمع شدند تا کلیپی که ساختن را ببینند آنها متوجه میشوند که قسمتی از کلیپ خوب نشده و قرار میشود فردا دوباره آن را در مدرسه بگیرند. آنها تصمیم می‌گیرند که بطری بازی کنند عمر بطری را می چرخاند و به سوزی میخوره سپس ازش می‌خواهد تا ترسناک ترین صحنه ای که دیده را بگه سوزی تعریف میکنه که راسیتش من و پرستارم تو جاده بودیم که تصادف کردیم کان با نگرانی بهش نگاه میکنه و به بهانه ای او را به اتاقی میبرد و ازش میخواد به خودش مسلط باشه. در همان حین کان از لای در میبینه که هاریکا دستبند سوزی را تو جیبش میزاره و میدزده. آنها برمیگردن و بازی را ادامه میدن. بطری را میچرخانند و به سمت برک می افته که سوزی ازش میپرسه کاری کردی که ازش پشیمون باشی؟ برک میگه آره بدی کردن به عمو اورهان، اوگولجان بهش میگه عیب نداره حالا کاریه که شده، بطری را دوباره میچرخانند و به طرف آیبیکه می افتد برک میگه هرچیزی میتونم بپرسم؟ آیبیکه میگه آره برک میپرسه چرا گفتی دیگه منو نمیخوای؟ آیبیکه میگه واقعا میخوای بدونی؟ تو فکر کردی از کسی دیگه ای خوشم میاد؟ نه! سپس گوشی اوگولجان را میگیره و ویس مادرش را پخش میکنه. همگی متعجب میشن و ناراحت از طرفی برک شرمگین میشه. کان وقتی به خانه برمیگرده ماجرارو به آکیف میگه و ادامه میده که نقشه ای به سرم زده دستبند سوزی را هاریکا برداشت اگه برم بخرم بزارم تو وسایل عمر می افته گردن اون و باعث میشه ازش دور بشه آکیف بهش پول میده که بره بخره و کارشو انجام بده. آیبیکه و اوگولجان وقتی به خانه میرن شنگول ازش میپرسه که چرا باز قیافه تون درهمه؟ اوگولجان میگه بازم همون ماجرای مادر برک ولی اینسری همه فهمیدن! حرف های مادرشو جلوی همه زد تو صورتش شنگول میگه خوب کاری کرد بزار خجالت بکشه. فردای آن روز کان به همان طلا فروشی که سوزی گفته بود میره و از همان دستبند میگیره. هاریکا به اتاق مدیر مدرسه میره و با پول دستبندی که فروخته قسط اول مدرسه اش را میده و با خوشحالی بیرون میره که سوزی پیشش میره و میگه یه اتفاقی افتاده نمیدونم چیکار کنم! هاریکا میگه چیشده؟ سوزی میگه دستبندو گم سده به هرکی هم برم بگم فکر میکنه که دارم میگم اون دزدیده! هاریکا دلداریش میده و میگه چیزی نیست.

بچه ها تو مدرسه مشغول فیلمبرداری برای پروژه شان هستن که کان تو یه فرصت میره دستبند را لای کتاب عمر میزاره که تو فیلمی که اوگولجان داره میگیره می افته. بعد از گذشت یه مدت عمر لای کتابش را باز میکنه که با دیدن دستبند جا میخوره و میگه این ماله کیه دیگه! سوزی با دیدن دستبند شوکه میشه و میگه دستبندم! عمر میپرسه اینجا چیکار میکنه؟ سوزی میگه تو باید اینو بهم بگی! سپس با چشمانی گریان میگه لااقل یکیتون که بهتون اعتماد کردم خرابش نکنین و با ناراحتی از اونجا میره. همگی شوکه شدن و میدونن که کار عمر نیست. یه مرد به خانه شنگول اینا میره و خانه را میبینه اورهان میگه کمکی از دستم برمیاد؟ اون مرد میگه نه راسیتش یه بدهی داستم از یکی و چون پولی نداشت به جاش این خونه را بهم داده اورهان میگه پس صاحب خانه جدید ما شمایین؟ او تایید میکنه که اورهان میگه سما خونه دارین؟ یا میخواین اینجا بیاین بشینین؟ اون مرد میگه نه من خونه دارم جام راحته فقط اومدم ببینم اورهان دعواش میکنه به خوردن چای بعد از چند دقیقه شنگول به اونجا میاد و بعد از آشنا شدن با اون مرد و با شنیدن اینکه صاحب خانه ست شوکه میشه و میگه چی؟ صاحب خانه! محاله! اون مرد واسش تعریف میکنه که شنگول با ترس به اتاقش میره و با برداشتن سند بیرون میره و میگه نگاه کن! اینجا خونه ماست اینجا اسم من نوشته شده! اون مرد با دیدن سند میگه راست میگین انگاری اون فرهاد بی شرف بازهم کلاهبرداری کرده! برین دفتر اسناد ببینیم هنوز به نام شماست یا نه! شنگول حالش بد میشه که بعد از رفتنش اورهان سعی میکنه آرومش کنه. اوگولجان و سوزی باهمدیگه در حال دیدن فیلم هستن که قسمت آخرشو بردارن که سوزی فیلم کان را میبینه که دستبند را لای دفتر عمر گذاشته بود.

او با عصبانیت پیش کان میره و ازش حساب پی میگیره سوزی عصبی میشه و میگه حالا میدونی چیکار میکنم میرم همه چیزو بهش میگن بالاخره باید بفهمه کان سعی میکنه جلوشو بگیره که موفق نمیشه. سوزی پیش عمر میره و ازش عذرخواهی میکنه و میگه که کان این کارو کرده بود سپس میگه من باید یه چیزیو بهت بگم که قبلا باید میگفتم! کان نمیدونه چیکار کنه که چاقو برمیداره و دستشو بدجور میبره و سوزی را صدا میزنه. همگی به طرفش میرن و دستشو میبندن و با عجله به بیمارستان میرن. اورهان از شنگول میپرسه که باز تو چیکار کردی؟ بگو ببینم ماجرا چیه؟ شنگول میگه یادته که یه تیکه زمین بود که از بابای خدابیامرزم بهم رسیده بود؟ اونو فروختم اورهان میگه با اون تیکه زمین خونه به این بزرگیو خریدی؟ شنگول میگه نه آکیف شنید و بهم گفت که بیا این خونه را بردارم و بقیه شو از حقوقم کم کم بدم منم این کارو کردم! اورهان میگه مگه اینجا ماله آکیفه؟ شنگول ماجرای اینم واسش تعریف میکنه سپس بهش با عجله میگه که برن اونجا مغازه فرهاد تا ببینن ماجرا چی به چیه! تو بیمارستان دکتر به کان میگه که شانس آوردی به تاندون های دستت نرسیده بوده! وگرنه معلوم نبود چی میشد! دوروک و بقیه از کان میپرسن که چیشد یهو اینجوری بریدی؟ کان میگه راسیتش من حسودیم شد بهت عمر! خیلی بهت توجه میکرد سوزی منم خواستم اینجوری ازت دورش کنم واسه همین دستبندو گذاشتم لای دفترت! آخه من با سوزی یه مدتی که باهمیم عمر جا میخوره و میگه تو به خاطر این مو دزد نشون دادی؟ همگی در حال برگشتن هستن که کان سوار ماشین میشه و به سوزی میگه که مجبور شدم بهسون بگم که دوست دختر منی سوزی شوکه میشه و میگه چی میگی؟ این محاله! و با چشمانی پر از اشک و با عصبانیت از ماشین پیاده میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا