خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۰۱ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۰۱ سریال ترکی دختر سفیر

گیدیز و قهرمان تصمیم گرفته اند هر طور شده اجازه ندهند زهرا رئیس هیئت مدیره شود بنابراین وقتی گیدیز به همراه خانواده اش به عروسی می اید با دیدن یحیی به او می گوید:« شنیده ام این بار هم قرار است ریاست از سنجر به زهرا برسد و اینبار هم سر تو بی کلاه می ماند. مثل اینکه سرنوشت تو این است که تا ابد در سایه بمانی.» این حرف یحیی را به فکر فرو می برد. یحیی هم وقتی وارد عمارت می شود و الوان و دودو را در حال رقصیدن کنار هم می بیند، نگران می شود. گیدیز با تحسین به زیبایی ناره خیره می شود. خالصه آنها را به مجلس مردانه می برد و به سنجر می گوید:« اگر اینجا مشکلی پیش بیاید هیچ کدامتان را نخواهم بخشید. نگذارید مردم به ما بخندند.» گیدیز خالصه را به گوشه ای می کشاند و می گوید:« اجازه نده زهرا ریاست شرکت را به عهده بگیرد. او دختر ساده ای است و زود گول می خورد. در رای گیری به نفع من رای بده و خیال خودت را راحت کن.» در همین حال قهرمان هم وارد عروسی می شود و موگه از دیدن او وحشت می کند اما سنجر که به مادرش قول داده خرابکاری نکند به زور جلوی خودش را می گیرد و با قهرمان دست می دهد. بنفشه به همراه مادرش دست به کار می شود و ظرفی پر از شربت مسموم درست می کند و لیوانی را پر از شربت کرده دست گلسیه می دهد و می گوید:« این را به ملک بده تا بفهمد که من چقدر دوستش دارم.» سپس لیوانهای پر از شربت را برای نگهبانهای بیرون در عمارت می فرستد. اکین کمی دورتر از عمارت در ماشینش منتظر است تا بفشه او را صدا کند. ملک بعد از خوردن شربت خواب آلود می شود و زهرا که تحمل دیدن قیافه ی اشه را ندارد دست ملک را می گیرد و او را به اتاق می برد تا بخواباند.

او بعد از خواباندن ملک از اتاق خارج می شود و ملک تنها می ماند. در مجلس مردانه قهرمان که سعی دارد از رابطه ی یحیی و سنجر سر در بیاورد با شروع رقص زیبک به وسط مجلس می رود و به این ترتیب مردان خانواده افه اغلو وگیدیز هم شروع به رقصیدن می کنند. بنفشه موقعیت را مناسب می بیند و از اکین می خواهد وارد عمارت شود. آکین از میان نگهبانهای به خواب رفته عبور می کند و از در پشتی به طبقه ی بالا و اتاق خواب ملک می رود اما وقتی آکین می خواهد ملک را از خانه خارج کند رقص تمام می شود و میهمانان برای انجام مراسم حنا دوباره به ساختمان برمی گردند. آکین ناچار در اتاق خواب ملک گیر می افتد و بنفشه از ترس و نگرانی به خودش می پیچد. ملک تقریبا بی هوش است چون بنفشه یک قرص کامل را به او خورانده است. عروس و داماد روی صندلی می نشینند و خالصه از ناره می خواهد که برای حنا زدن به دست عروس و داماد جلو برود. ناره نگاهی به چهره ی غمگین گاوروک و زهرا می اندازد و با اکراه قبول می کند و بعد از اینکه کارش تمام می شود با عجله به سمت اتاق خواب ملک می رود تا کمی از آن فضای ناراحت کننده دور باشد. سنجر پشت سر او وارد ساختمان می شود. ناره از او می خواهد که اجازه بدهد با ملک از ترکیه بروند چون تحمل غم و غصه ی دیگری را ندارد. سنجر ملتمسانه می گوید که بدون او نمی تواند به زندگی ادامه دهد. اکین که صدای آنها را شنیده است ملک را روی تخت خواب می گذارد و پشت در پنهان می شود. ناره و سنجر وارد اتاق می شوند و سنجر با دیدن ملک که رنگش مثل گچ سفید شده به سمتش می رود ونبضش را کنترل می کند به سرعت دخترش را بغل می کند و به سمت ماشینش می دود. ناره هم که خطر را احساس کرده است به دنبال سنجر از میان مهمانان عبور می کند. الوان و خالصه با ترس و نگرانی به آنها خیره می شوند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا