خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۱۰۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۱۰۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۱۰۱ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

بورا از شدت حال بد و گریه خوابش برده که صنم بدون بیدار کردنش آروم حاضر میشه تا به دفتر بره. فوندا به آزرا زنگ میزنه و میگه خبرو خوندین درباره موکلتون؟ آزرا سریعا به دفتر میره و با خوندن خبر که نشون میده دوست دختر دنیا بهش خیانت کرده به فوندا میگه اینا همش زیر سر بوسه ست! فوندا میگه به اون شک داری؟ آزرا میگه به غیر از اون وکیل دیگه ای این کارو میکنه؟ الانم تو اتاق جلسه ست! گونش به سالن میاد که میبینه صنم اونجا ساکت نشسته گونش میگه چه بی سر و صدا! صنم میگه خوب گفتم شاید چولپان سو خواب باسه گونش جا میخوره و میگه چقدر با ملاحظه کار شدی! گونش بهش میگه بیا پیشم بشین باهات کار دارم بعد از چند دقیقه یالین بچه را به صنم میده و میگه نگهش دار تا زود برگردم صنم وقتی با چولپان سو تنها میشه میگه به زودی دختر خاله بشی بعد باهمدیگه شروع میکنین به بازی کردن! یالین همان موقع از راه میرسه و میگه چی؟ تو حامله ای؟ صنم شوکه میشه و میگه تو از کجا پیدات شد؟ یالین میگه گفتم میرم سریع برمیگردم که! سپس با صدای بلند میگه تو هم قرار بزایی پس! صنم ازش میخواد تا آروم باشه و کسی نفهمه یالین میگه چرا؟ تو که ازدواج کردی دیگه مشکلش کجاست؟ قراره بزایی دیگه! همان موقع گونش از راه میرسه و میگه چی؟ قراره بزایی؟ آبجی تو حامله ای؟ صنم با کلافگی بهشون نگاه میکنه. دنیل به اتاق جلسه میاد که دوست دخترش بهش میگه بگو که باور نکردی! دنیل میگه چجوری باور نکنم؟ مگه عکسا دروغ میگن! او تمام تلاششو میکنه تا از این جدایی منصرفش کنه اما دنیل حرف خودشو میزنه و میگه نمیتونم و از اتاق جلسه بیرون میره. گونش روبروی صنم نشسته و مدام گریه میکنه صنم میگه بسه! از من بیشتر گریه کردی!

گونش میگه یعنی قراره بچه هامون باهمدیگه بازی کنن و بزرگ بشن؟ صنم میگه بچه هامون؟ نه فقط یکیه! سپس صنم یکدفعه عصبی میشه و با عصبانیت میگه اون پرونده رو میدین به من برم یا نه؟ آنها میترسن که صنم بعد از گرفتن پرونده میگه چیزی نیست عزیزم هورمونامو کنترل میکنم و با روی خوش بهشون میگه این یه رازه حواستون هست دیگه! و از اونجا میره. بعد از رفتنش گونش میگه خوب گوشیم کو باید به دنیز بگم یالین میگه شوخیت گرفته؟ مگه ندیدی گفت به کسی چیزی نگیم؟ گونش میگه دنیز ناتنیه تازه فکر میکنه اونو از خودمون نمیدونیم اینجوری! صنم به محله پدر بورا رفته و اونجا به دنبال آدرسی از فردی با لقب یه انگشت میگرده سپس به یه گل فروشی میرسه و وقتی ازش سراغ ودات بی انگشتو میگیره او با کلافگی میگه ای بابا بازهم اون؟! من که یکبار هرچی میدونستم گفتم و دادم! صنم یکبار دیگه باهاش حرف میزنه و جواب سوالاتشو میگیره سپس به بورا زنگ می نه و میگه که من اینجا گیر کردم و به کمکت احتیاج دارم! بورا اول قبول نمیکنه و میگه به یکی دیگه بگو ولی بعدش راضی میشه و میگه الان میام. او به آنجا میره و میگه این چه مسخره بازیه که درآوردی؟ بلا میگه اومده بودم دنبال ودات بی انگشت! او با شنیدن این اسم کلافه میگه و میگه بسه دیگه شورشو درآوردین؟ صنم شروع میکنه به گفتن چیزهایی که ازش فهمیده و تعریف میکنه که چه زندگی سختی داشته و بورا نمیخواد دیگه گوش بده و میخواد بره که صنم جلوشو میگیره و میگه نمیخوای بفهمی که اون شخص کی بوده چه کسی این اتفاق ها سر زندگیش اومده؟ بورا با کلافگی میگه نگو نمیخوام بشنوم و میخواد بره که صنم میگه ودات بی انگشت! اونم همچین زندگی سختی داشته!

بورا سرجاش می ایسته که صنم باهاش حرف میزنه و میگه پدر و مادرها تعیین میکنن که بچه شون چجوری بار بیاد! سپس بعد از کمی حرف زدن بهش میگه تو پدر خیلی خوبی میشی بورا! و دستش را میگیرد و رو شکمش میزاره بورا شوکه میشه. جلسه دیگه ای برپا میشه تو اتاق جلسه که دنیل با عجله وارد میشه و دوست دخترش را در آغوش میگیره و ازش میخواد تا او را ببخشه چون بوسه گشته بوده و متوجه شده که همش دروغ بوده و فقط یه خبر جعلی بوده. آنها همدیگرو در آغوش میگیرن و به زندگی خودشون برمیگردن. بعد از رفتن اونا بوسه وقتی با آزرا تنها میشه گرم صحبت میشن که یکدفعه پارتنر بوسه میاد و لو میده ماجرارو که بچه ی اونه سپس بعد از رفتن آزرا به او میگه چرا همچین کاری کردی؟ بوسه میگه چون افه حقش بود و باید این فکر و ترس تو جونش می افتاد! آزرا به اتاق پیش افه میره که متوجه میشه افه باهاش سرد و دلخوره آزرا بهش میگه چه توقعی داشتی از من؟ داشتین پدر میشدی! افه میگه توقع داشتم در هر صورتی منو تنها نزاری! اون بچه اگه ماله منم بود واسش کم نمیزاشتم ولی این دلیل نمیشد برگردم با مادر اون بچه! اینو یادت باشه که پدرت شمارو ترک کرد چون عاشق یه زن دیگه شده بود نه به خاطر اینکه اون زن حامله بوده! آزرا تو فکر فرو میره. چولپان و آرمان جلوی در دادگاه نشستن که گونش و یالین به همراه دنیز به اونجا میرن بعد از چند دقیقه بورا را میبینن که به همراه صنم به اونجا اومده. بورا پیش آرمان میره و میگه بیا بریم کار را تموم کنیم بابا! آرمان خوشحال میشه و به داخل دادگاه میرن چولپان از صنم میپرسه که چجوری راضیش کردی؟ صنم میخنده و به خودش اشاره میکنه سپس چولپان با او وارد دادگاه میشن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا