خلاصه داستان قسمت ۱۰۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۰۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۱۰۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
چولپان به همراه دخترهایش و جیلان و میرای رفتن به یک فروشگاه تا برای چولپان لباس عروس انتخاب کنن. هر کدام از اونا یه لباس انتخاب میکنن و بهش نشون میدم که چولپان بروی هرکدامشان یه ایرادی میزاره و میگه نه نمیشه خوشم نمیاد در آخر جیلان میگه بدون پوشیدن لباس عروس که نمیشه از اینجا رفت! سپس یه لباس عروس واسش میاره و میگه این. بپوش بعد بریم چولپان قبول میکنه و میره تو اتاق پرو. آرمان خان با بورا، یالین و افه به خرید لباس دامادی رفتن و آرمان با لباس هایی که میپوشه حرص میخوره و میگه اینا چیه دیگه! مد روز نمیخوام یه دست کت و شلوار ساده و شیک کافیه. چولپان لباسشو پوشیده و جیلان به دخترهای جوهر میگه که آماده این؟ سپس با شمارش اعداد به بیرون میاد. آنها با دیدن چولپان تو لباس عروس چشماش و پر از اشک میشه و بهش میگن که چقدر خوشگل شدی! دنیز میگه حتی از گونش هم خوشگلتر، گونش میگه حتی از صنم خوشگل تر و صنم میگه حتی از آزرا هم خوشگلتر! گونش یواشکی به بهانه. نگ زدن به یالین میخواد ازش عکس و فیلم بگیره که چولپان میفهمه و ازش میخواد بزاره اون گوشیو کنار! همان موقع یه نفر وارد مزون میشه و با اسلحه سروع میکنه به داد کشیدن که عفت کجاست؟ او اول صنم را با عفت اشتباه گرفته ولی وقتی صنم برمیگرده میگه تو که عفت نیستی! چولپان میگه آره این صنم دختر منه! سپس جلوی صنم میره و میگه باهاش کاری نداشته باش دخترم حامله ست میترسه. اون مرد با اسلحه کل مزون را میگرده که صنم حا میخوره و به چولپان میگه تو از کجا میدونی من حامله ام؟! چولپان میخواد قضیه را جمع کنه و میگه همینجوری گفتم مگه حامله ای؟ گروگان گیر میاد و میگه همتون برین یه طرف و تلفن هاتونو بزارین رو میز!
صنم به بورا زنگ میزنه و بعد تلفن را روی میز میزاره. مردها در حال انتخاب کت و شلوار هستن که بورا تلفنش زنگ میخوره و با جواب دادن صداهاشونو میشنوه و به بقیه میگه یه اتفاقی افتاده و روی اسپیکر میزاره یالین میگه من با گونش حرف زدم مزون لباس عروس بودن و با عجله به طرف اونا میرن. آزرا میره جلو و میگه ببین با چیزهایی که گفتی من فهمیدم به وکیل احتیاج داری! و تو بد مخمصه ای گیر افتادی! گروگان گیر میگه من الان وکیل از کجا گیر بیارم؟ زن های جوهر دستشونو میبرن بالا و میگن قسمت بود امروز اینجا با ما روبرو بشی! سپس چولپان به اون زن میگه کارت شناسایی داری؟ اون زن تایید میکنه و به اون مرد میده و میگه بیا ببین نوشته هلال نه عفت! اون مرد میگه این امکان نداره و عکس عروسی خودش با عفت را نشون میده که اونا تایید میکنن و میگن واقعا شبیه همن سپس گونش میگه ولی اینی که تو عکسه موهاش کوتاهه ولی این خانم موهاش بلنده! سپس دست تو موهاش میکنه ومیگه اکستنشن هم که نیست سپس میکشه و میگه کلاه کیسم که نیست! دنیز میگه البته رنگ چشم اونی که تو عکسه با این خانم فرق میکنه! سپس گروگانگیر راضی میشه که اون زن عفت نیست. مردها به اونجا میرسن و از پشت شیشه اونارو میبینن چولپان وقتی آرمان را تو لباس دامادی میبینه حسابی میخنده و به دخترهاش میگه اونجارو ببینین! و باهم میخندن سپس صنم میگه ولی اونا دارن به چی میخندن؟ یکدفعه به خودشون میان و میبینن که چولپان تو لباس عروسه او یهو جا میخوره و میگه منو مسخره خاص و عام کردین! همش تقصیر شماهاست! بورا میگه فکر نمیکردم یه روز چولپان خانم را تو لباس عروس ببینم! سپس میگن اینجوری نمیشه باید یه راهی داشته باشه در پشتی چیزی!
آنها در دیگه ای پیدا میکنن و وارد مزون عروس میشن. تو مزون چولپان با گروگانگیر دعوا میکنه و میگه بسه دیگه خسته شدم کلافه ام کردی هی اون اسلحه را میگیری سمتون من فشار خون دارم! الان حالم خوب نیست! سپس اسلحه را ازش میگیره و اون مرد میگه که واقعی نبود اسلحه! همان موقع مردها به داخل میرن و آرمان میگه اون اسلحه را بزار کنار دیوونه! چولپان میگه تو الان با من بودی؟ آرمان میگه اسلحه دست تو چیکار میکنه؟ چولپان میگه من ازش گرفتم نترس الکیه و به طرف سقف شلیک میکنه و همه میترسن چولپان میگه تو که گفتی الکیه؟ گروگانگیر میگه مشقیه، پلیس ها اونو میگیرن و میخوان ببرن که به آزرا میگه تو قول دادی بهم کمک کنی آزرا میگه من رو حرفم هستم پیداش میکنم. گونش به چولپان میگه نزاشتی ازت عکس بگیرم ببین بیرون کی داره عکس میگیره! چولپان با دیدن خبرنگار به بیرون میره وبا اون پسر درگیر میشه و سعی میکنه گوشیشو بگیره ازش. چولپان به اتاق پرو میره تا لباسشو عوض کنه اونجا حالش بد میشه و سرش گیج میره و متوجه میشه که از بینیش داره خون میاد. او به دکتر میره و بعد از چند دقیقه تکین داداشش هم به اونجا میره. چولپان میگه چیزی نیست من فشار خون دارم حالم بد شد اومدم تکین زمان دقیقی که چولپان فشار خون گرفته را بهش میگه و ادامه میده که تو فکر میکردی من نمیدونم ولی من از همه چیزت خبر داشتم! سپس دکتر بهش میگه باید از استرس دور بمونی چولپان با خودش میگه پس وقتش رسیده که بازنشسته بشم دیگه! آزرا و افه کنار دریا در حال قدم زدن هستن و آزرا بابت شام ازش تشکر میکنه افه میگه میخواستم خونه خودم درست کنم ولی با اتفاق های امروز نشد افه جلوی پا آزرا زانو میزنه که آزرا میگه داری چیکار میکنی؟…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس