خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۱۰۳ سریال ترکی حسرت زندگی
حاجی به طاهر زنگ میزنه و ازش میخواد آدرسو بده میخواد بیاد اونجا پیشش طاهر قبول میکنه. غمزه در حال رفتن به بانکه که نزاحت جلوشو میگیره و ازش میخواد تا باهم کمی حرف بزنن. او درباره رابطه اش با عمر میپرسه که غمزه به دروغ میگه خیلی خوبیم تازه الان باهم رستوران بودیم نزاحت میگه خوبه من حرفم شعله و عمره! شعله عاشق کسایی میشه که دست نیافتنین! بزار یه مثال بزنم دوست صمیمی من، دوستم و همسرش انقدر همدیگرو دوست داشتن که کسی نمیتونست باور کنه ولی شعله اونم از راه به در کرد در آخر وقتی به دستش آورد رفت فقط باعث شد زندگی اونا از هم بپاشه هنوز که هنوزه او زن خواهرمو نفرین میکنن! همان موقع مادر غمزه میاد و باهاش حرف میزنه و از خوشحالیش نسبت به خونه گرفتنش میگه و ادامه میده که نگران اون عمر بی خاصیت هم نباش بالاخره برمیگرده بزار دوبار اون خونه رو ببینه عقلش میاد سرجاش غمزه هرچی بهش اشاره میکنه که جلوی نزاحت چیزی نگه فایده نداره در آخر نزاحت از اونجا میزه و غمزه هم با کلافگی میگه خواهشن ببین چیو داری کجا میگی آبرو واسم نزاشتی و میره داخل بانک.
نساء میره دم در خانه وجدان و باهاش دعوا میکنه که هاکانو وارد کارهای خودش کرده و چجوری خودش آزاد شده ولی هاکان هنوز اون توعه! وجدان میگه برو از طاهر بپرس اون منو آورده بیرون سپس بعد از کمی بحث کردن درو میبنده که نساء با عصبانیت به طاهر زنگ میزنه و ازش میپرسه که حقیقت داره اون وجدانم آزاد کرده او تأیید میکنه که نساء دلیلشو میپرسه که چرا اونو آزاد کرده ولی هاکانو نه طاهر میگه چون مادر دخترمه! به کسیم دیگه جواب پس نمیدم و قطع میکنه که نساء بهم میریزه. غمزه تو ساعت استراحت میره به آتلیه که عمر باهاش احوالپرسی میکنه سپس میگه من کار دارم برای این بچه مهمه که نقاشیش امروز تموم بشه غمزه میگه برو من با شعله کار دارم. سپس با شعله تنهایی حرف میزنه و رک ازش درباره احساسش نسبت به عمر میپرسه او میگه فقط واسش ارزش قائلم من عاشق یه نفر دیگه ام میتونی امشب بیای خونه ام تا باهاش آشنا بشی و باهم حرف بزنیم غمزه میگه نمیتونم شعله کارتشو میده و میگه اگه نظرت عوض شد زنگ بزن و میره.
از طرفی شعله با عمر هم حرف میزنه و میگه اوئور یخورده حسودی میکنه و احساس خطر کرده نسبت بهت اگه میتونی امشب بیا خونه ام اونجا ببینتت و باهم آشنا بشین عمر قبول میکنه. حاجی رفته به محل کار طاهر که طاهر حسابی خودشو گرفته و اونجا هم باهم بحثشون میشه و طاهر سر پدرش داد میزنه که او دلش میشکنه و بعد از سرزنش کردنش نسبت به رفتارش از اونجا میره که طاهر گریه اش میگیره. رئیس نورالدین صاحب کار طاهر بهش میگه امشبو طاهر بیار آشنا بشیم وقتشه. ادا و امینه باهم رفتن به محل فیلمبرداری یامان تعقیبشون کرده و از دور خونه رو زیرنظر داره. شوکران و نساء رفتن دم در مدرسه ولی میبینن نیستن بچه ها که نگران میشن و هرچی زنگ میزنن میبینن برنمیدارن…