خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۱۰۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۱۰۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۱۰۳ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

آزرا فکر میکنه که افه میخواد ازش خواستگاری کنه ولی اون بهش بلیط تئاتر میده و باهمدیگه میخندن سپس آزرا میگه زوج خنده داری هستیما! آرمان میگه احساس میکنم که یه چیزی شده بهم نمیگی اگه من نزدیک ترین فرد تو زندگیت نیستم، چولپان حرفشو قطع میکنه و میگه این چه حرفیه معلومه که هستی، سپس میگه درسته تو مزون فشارم رفت بالا رفتم دکتر بهم گفت که در کنار فشار خون قند هم بهش اضافه شده بهم گفت که باید استرسی بزارم کنار! آرمان میگه خوب بزار کنار اگه باید دیگه کار نکنی نکن از استرس دورشو! چولپان میگه من آخه نمیتونم من کل عمرمو کار کردم اصلا نمیدونم استراحت کردن چجوری هست! آرمان میگه باهم میریم یه مسافرت طولانی، چولپان میگه وقتی برگشتیم چی؟ آرمان باهاش حرف میرنه و میگه که باید دل جوون باشه باهمدیگه زندگی میکنیم و خوش میگذرونیم سپس بلند میشه و میگه منو ببین فکر میکنی چند سالمه؟ چولپان با خنده میگه ته تهش ۴۲ آرمان میگه نه من ۲۰ سالمه مثلا خود تو! فکر کردی چند سالته؟ ته تهش ۱۸ سالته! چولپان میخنده و میگه دیگه داری لوسم میکنی، آرمان بهش میگه لوس شو واسم و باهمدیگه کمی صحبت میکنن. فردای آن روز صنم از خواب بیدار میشه و با موهاش بورا را از خواب بیدار میکنه و خودشو به خواب میزنه. بورا صنم را بیدار میکنه و بعد از صبح بخیر گفتن بهش میگه پاشو واسم چای درست کن صنم میگه ببخشید؟ مگه قرار نبود تو صبحانه درست کنی من شام؟ بورا میگه من تا جای نخورم نمیدونم چیکار دارم میکنم اینو تو خوب میدونی که! در ضمن تو که اصلا شام درست نمیکنی! صنم میگه باشه خوب صبحانه ام بیرون میرسم میخوریم، بورا میگه به به آفرین به من چه زنی گرفتم! صنم میگه باشه بابا الان میرم و وقتی از جاش بلند میشه خودشو میزنه به سرگیجه.

بورا میگه حالت خوبه؟ چیشد؟ صنم میگه هیچی یهو سرم گیج رفت! الان خوب میشم بورا رو تخت می خوابوندش و میگه تو همینجا باش من میرم املت درست میکنم. بعد از رفتنش صنم میخنده و دستشو میکشه رو شکمش و میگه هنوز نیومده طرف مامانتو و بهم داری کمک میکنی آفرین! چولپان وقتی از خواب بیدار میشه با دیدن گونش و یالین میگه که چه مرتب شدین لباساتونم عوض کردین! آنها بهش میگن که میخوایم یه چیزی بهتون بگیم. چولپان میگه بگین چیشده؟ همان موقع دنیز میاد و وقتی میفهمه چیزی میخوان بگن میگه نکنه حامله ای؟ چولپان خوشحال میشه و آنها را در آغوش میگیره که گونش میگه بچه ای در کار نیست! سپس بهش میگه که میخوان مستقل بشن و از اینجا برن چولپان ناراحت و شوکه میشه و میگه مگه اینجا چشه که میخواین برین؟ یالین میگه که وقتشه رو پای خودمون وایسیم! چولپان به شدت ناراحت میشه و میگه هنوز با رفتن صنم کنار نیومده بودم! چه برسه به تو! سپس میگه باشه هرجا میرین برین زندگی خودتونه خودتون تصمیم بگیرین! آزرا با صنم در دفتر صحبت میکنن و بهم میگن که به هلال شک دارن و ممکنه که حرف های اوندر راست بوده باشه! همان موقع هلال با شوهرش به اونجا میان و میگن که میخوایم واسمون قرارداد ازدواج درست کنین آنها قبول میکنن و به هلال میگن که کارت شناساییشو بده. آنها ازش عکس میگیرن و برای افه میفرسته و میگه اصلا شبیه این عکس نیست خود زنه! بورا و افه به ملاقات اوندر همان مورد گروگانگیر تو زندان می روند. ازش میپرسن که آشنایی چیزی داره یا نه او میگه نه گفته بود تو پرورشگاه بزرگ شده تمام دوستاشم آلمانن اینجا نیستن! سپس ازش میپرسن نشونه ای داره که بشه ازش فهمید هلال یا عفت؟ اوندر میگه آره روی باسنش یه لک مادرزادی داره که شبیه عدد ۳۳ هستش.

آنها کلافه میشن و میگن حالا چججوری ببینیم؟ یه نفر به هلال زنگ میزنه که او به بهونه سرویس رفتن از اونجا میره. سپس سرزنش میکنه طرفو که چرا انقدر باهاش تماس میگیره و از اینکه همه چیز داره طبق نقشه اش پی میره خوشحالی میکنه که طرفش میگه از اونجا فرار کن نمی ارزه وکیلای اوندر تو رندان بودن و حتم دارم که سریعا میرسن بهت یه دفتر با وکلاش پشتشونه! هلال عصبی میشه و میگه گندش بزنن سپس از اونجا فرار میکنه و میخواد بره که تو آسانسور با افه روبرو میشه . جیلان که او را دیده بود سریعا پیش آزرا و بقیه میره و میگه که فرار کرد دیدم که فرار کرد! همگی به جلوی در آسانسور میرن. افه آژیر خطر را میزنه هلال میگه تو کی هستی دیگه؟ چی میخوای از جونم؟ وقتی در آسانسور باز میشه آنها افه را میبینن که داره کت و خودشو مرتب میکنه. سپس به اونا میگه که عدد ۳۳ تست شد خود عفته! مردی که قرار بود دوباره اونو هم گول بزنه بهش میگه خائن دروغگو! تو چطور تونستی منو گول بزنی؟ سپس اونو میگیرن که آزرا با تعجب به افه نگاه میکنه و میگه خوب چیشد؟ دیدیش عدد ۳۳رو؟ افه به یاد میاره که وقتی تو آسانسور بودن ازش درباره لکه مادرزادی و عدد ۳۳ میپرسه که خودش به زبان میاره که داره ولی به افه چیزی نمیگه و میگه تو خودت چی فکر میکنی؟ من اگه جا تو بودم بهت اعتماد میکردم و میره که جیلان و صنم شروع میکنن به اذیت کردنش. چولپان پیش یه مرد مسن رفته و بهش میگه که هنوزم روی پیشنهادی که بهم داده بودی هستی؟ اون مرد تایید میکنه .…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا