خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس (قسمت آخر)

در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۱۰۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۱۰۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۱۰۴ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

آزرا و صنم و دنیز نشستن و منتظرن تا چولپان بیاد چون بهشون گفته بیان که باهاشون کار داره. همگی کنجکاون، چولپان وقتی میاد میگه چیزی که میخوام بگم راحت نیست ولی سریع میرم سر اصل مطلب میخوام دفتر جوهر را میخوام واگذار کنم! صنم و آزرا میگن نمیتونی بدون مشورت با ما اینجوری کنی! حالا به کی میدی؟ حداقل بگو بدونیم! چولپان بعد از کمی حرف زدن میگه آره دیگه وقتشه کاری که سالها پیش باید میکردم را باید بکنم، صنم با خوشحالی میگه به آزرا واگذار میکنی؟ چولپان میگه نه به هر سه تاتون! آنها خوشحال میشن و چولپان به دنیز میگه البته تو باید ۱۰ سالی صبر کنی واسه سهام دار شدن چون باید تجربه کسب کنی! چولپان بهشون میگه من مطمئنم دفتر وکالت جوهر با شماها بیشتر میدرخشه از پسش برمیاین! سپس بهشون تبریک میگه و در آغوششون میگیره. آزرا میگه تو خودت میخوای چیکار کنی؟ چولپان میگه اسم من چولپان جوهره تا آخرین لحظه باید مفید باشم! چولپان به دانشگاه رفته و به عنوان استاد اونجا مشغول به کار شده. او سر کلاس میره و یکی از شاگرداش که سر کلاس صحبت میکنه دعواش میکنه و بهش میگه برای تنبیه یا میای جلوی تخته رو یه پا می ایستی تا آخر کلاس یا میری از کلاس بیرون و فکر پاس شدن درس منو فراموش میکنی! تون پسر اول میگه شوخی میکنی دیگه استاد؟ چولپان حرفشو دوباره تکرار میکنه و اون شاگرد پای تخته میره. چولپان درس را شروع میکنه و میگه قوانین واسه چیه؟ هرکی یه جوابی میده که چولپان اونی که میگه واسه عدالت تشویق میکنه و میگه جواب درست همین بود. کار من نسبت به این هم کلاستون درست بود؟ عدالت برقرار شده؟ هرکی یه چیزی میگه و چولپان میگه اگه کارم بر اساس عدالت نبود چرا اعتراض نکردین؟ سپس بعد از کمی حرف زدن بهشون میگه من به شما قدرت نه گفتن را یاد میدم و به حسن علی میگه تا بره سرجاش بشینه.

چولپان درسش را شروع میکنه که بعد از کلاس آرمان رفته دم کلاس و میگه بدو بریم دیرمون نشه! امروز روز عقدمون باید کلاس برمیداشتی؟ چولپان میگه میخواستم خاطره بشه جفتشون تو یه روز شروع میشه خوب نیست؟ آرمان تایید میکنه و ازش میخواد سریع برن که دیر نشه. شب مراسم عقد چولپان و آرمان شروع میشه و آنها باهمدیگه عقد رسمی میکنن شهردار اونارو زن و شوهر اعلام میکنه و صنم و بقیه به چولپان میگن که پای آرمان را لگد کنه چولپان این کارو میکنه و وقتی دسته گل را پرت میکنه افه میگیره و به آزرا میده همگی خوشحالن و میخندن. میرای وقتی افه و آزرا را میبینه که بغل همدیگه هستن با مرجان و ارن میرن و به بهانه بغل کردن آزرا اونارو از همدیگه جدا میکنن آزرا میگه چیشد یهو محبتتون گل کرده؟ سپس افه و آزرا معنادار بهم نگاه میکنن و میخندن. همگی به پیست رقص رفتن و در حال رقصیدن هستن. در آخر مراسم آرمان میاد ازشون تشکر میکنه که تو بهترین و خاص ترین شب زندگیشون تنهاشون نداشتن. همگی تک به تک میان و بغلشون میکنن و واسشون آرزوی خوشبختی میکنن. جیلان از همه تشکر میکنه که بهش کمک کردن تا به اونجا برسه سپس از اونجا میره. تک به تک تمام مهمونها میان و واسشون یه آرزو میکنن و از اونجا میرن. در آخر خانواده خودشون میمونن و بعد از کمی حرف زدن میخوان عکس دسته جمعی بگیرن که میگن کی بگیره عکسو؟ میرای سریعا میگه افه هست و او ازشون میخواد عکس بگیره که یالین میگه خودت نمی افتی سلفیش کن. بعد از عکس گرفتن بچه ها دست به یکی میکنن و آرمان و چولپان را به داخل اتاق میفرستند و در را میبندن.

آنها تو اتاق دعوا میکنن که اونا جا میخورن و سعی میکنن در را باز کنن و جلوی دعواشونو بگیرن که وقتی وارد میشن میبینن که شوخی میکردن و سرکار بودن سپس میخندن و اونارو از تو اتاق بیرون میکنن. یه سال بعد، روز تولد چولپان رسیده ولی اون میبینه که نه تو خونه خبریه و نه کسی یادش بوده اون حسابی ناراحت میشه و با چشمانی اشکی به اتاقش میره. او خودشو به خواب زده که آرمان به اتاق میره و از خواب بیدارش میکنه و ازش میخواد تا بهش شام بده چولپان عصبی میشه و میگه تو از من شام میخوای؟ و به دنبالش می افتد تا بزنتش. وقتی به طبقه پایین تو سالن میره میبینه که همگی جمع شدن و سورپرایزش کردن او حسابی جا میخوره و ازشون تشکر میکنه. چولپان سراغ صنم را میگیره که بهش میگه من اومدم مامان جون و بچه ها نمیزاشتن زودتر بیایم و او که سه قلو به دنیا آورده با بورا و دنیز به مراسم اومدن همگی دور هم جمع شدن و برای چولپان آهنگ تولدت مبارک میخونن و سال های سال در کنار همدیگه به خوبی و خوشی زندگی میکنن. پایان.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا