خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۰۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۰۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۰۷ سریال ترکی خواهران و برادران

آیلا پیش نباهت رفته برای ملاقات و میگه اون اتفاق که واست افتاد من سرویس بودم اگه اونجوری میدیدمت منم یکراست میرفتم بیمارستان! از حرف های مستخدم آیلا اسم شنگول را میشنوه و متوجه میشه که همان مادر آیبیکه و اوگولجان هستش و به نباهت میگه میتونه بیاد واسه تمیز کاری خونه ما؟ نباهت تایید میکنه و میگه الان بهش زنگ میزنم میگم. تالیا با هاریکا و سوزی با گریه خداحافظی میکنه و هاریکا بهش میگه اونجا دوست جدید پیدا نکنیا! مظلوم به اونجا میره و بهش میگه که منم باهات میام اینجا چیکار کنم؟ میام اونجا و یه زندگی جدید میسازم تالیا حسابی خوشحال میشه و اونو در آغوش میگیره. مظلوم با دیدن عمر و آسیه بهشون میگه خیالتون راحت اون مرد دیگه بهتون زنگ نمیزنه عمر میگه چجوری؟ ۲۷ هزارتارو چجوری دادی؟ مظلوم میگه من دنبال بهونه بودم از وقتی که داداش قدیرم رفت دیگه نمیتونستم اینجا باشم منم خونه را فروختم پول اون مردو دادم من واسه سماها اینکارو نکنم واسه کی بکنم آخه؟ آسیه میگه یعنی به خاطر ما فروختی؟ مظلوم میگه نه میخوام برم ازمیر آنها میگن ازمیر از کجا درومد؟ مظلوم میگه میخوام یه زندگی جدید بسازم و میرم پیش تالیا سپس اونارو در آغوش میگیره و میگه ناراحت نباشین میام بهتون سر میزنم! شنگول به خانه آیلا میره و با دیدن خونه میگه چقدر بزرگه! وقتی در باز میشه و با آیلا روبرو میشه جا میخوره و میگه حالا فهمیدم! از قصد بوده آره؟ آیلا میگه نه من مستخدم نیاز داشتم واسم مهم نیست تو یا یکی دیگه اگه نمیخوای انجام نده! شنگول میگه واسه منم مهم نیست فرقی نداره سپس به داخل میره تا کارشو شروع کنه. برک پیش آیبیکه میره و بهش میگه تا باهم حرف بزنن آیبیکه میگه نمیخواد که برک میگه باشه پس بریم سراغ درس شیمیمون آیبیکه میگه چی؟ برک میگه درسمون مونده دیگه مگه یادت نیست؟ آیبیکه میگه آره راست میگی بالاخره پول دادی بیا بریم این درست هم تموم کنیم تا یر به یر بشیم!

شنگول شروع میکنه به تمیز کردن خانه آیلا و او بهش میگه که میخوام همه جا برق بیوفته! خودم توش ببینم شنگول قبول میکنه. آیبیکه با غر غر کردن به کتابخانه میره و با عصبانیت کتاب هارو برمیداره که وقتی سرشو برمیگردونه برک را میبینه که با یه دسته گل و یه خرس روبروش ایستاده، آیبیکه چشماش پر از اشک میشه که آیبیکه میگه من واسه این خودت باهات تموم نکردم برک! برک میگه میدونم به خاطر مادرمه ولی خوب من چیکار کنم؟ اونم مادرمه! فکر کردی واسم راحته که میبینم مامانامون میوفتن به جون هم؟ ولی من این وسط چیکارم؟ آیبیکه با چشمان گریان بهش نگاه میکنه و یاد حرف های مادر برک میوفته دوباره که برک بهش میگه میدونم تو دنبال این چیزها نیستی ولی خواستم امتحان کنم سپس با چشمانی گریان میگه که فقط میخوام اینو بدونی که تو همیشه عشق خوشگل و وحشی خودم باقی میمونی و با ناراحتی از اونجا میره. شنگول کارش تموم میشه و میخواد بره که آیلا بهش میگه آشپزخانه هنوز یخورده کار داره و از قصد فنجون قهوه اش میریزه و میگه ای وای دیدی چیشد؟ اینجام کثیف شد قبل از رفتنش اینجارو تمیز کن پولتو گذاشتم رو میز.  شنگول حرص میخوره ولی به روی خودش نمیاره. برک آیبیکه را میبینه که خرس و دسته گل را برداشته و تو کمدش میزاره دوروک از برک میپرسه چیشد؟ بازم نشد؟ او میگه نشد و از چیزی که فهمیدم انگار اصلا شدنی نیست! دوروک همان موقع آسیه را میبینه و اونم غصه میخوره.  آسیه با امل به خانه ای که باید برای نظافت برن میرن. صاحب خانه یه زن مهربونه که وقتی میفهمه اون مریضه میگه من میرم دمنوش درست کنم بده قبل کار بخوره سپس به امل یه اتاق را نشون میده که اتاق اسباب بازیه میتونه بره اونجا بازی کنه.

ایگنور خانم صاحب اون خانه ست که میگه من باید برم پرواز دارم کارت تموم شد درو ببند وقتی برگشتم باهات تماس میگیرن بازم بیای. اورهان موقع رفتن به خانه دوتا دزدی که تو فروشگاه مچشونو گرفته بود میبینه که به سمتش میره و اونو کتک میزنن که دیگه به کار خودش کار داشته باشه و فضولی نکنه. برک به خانه ایگنور خانم میره تا امل را که خوابیده در آغوش بگیره و به خانه برن برک وقتی میبینه او خوابیده میگه میگه نیم ساعت استراحت کنه بعد بریم اینجا گرمه شاید حالش بهترم بشه. اونا رو کاناپه نشستن که یکدفعه ایگنور خانم با شوهرش به هوای اینکه پروازشون لغو شده برمیگردن. ایگنور با دیدن برک اونجا میترسه و فکر میکنه دزده شوهرش به طرفش اسلحه میگیره که برک سعی میکنه اسلحه را از دستش بگیره تو اون کشمکش تیر در میره و به امل میخوره آنها حسابی میترسن. اوگولجان و هاریکا به طرف خانه میرن که هاریکا میبینه رسول مادرشو رسوند به خانه هاریکا میگه آهان این آقا رسول شریک جدید مدرسه ست که مشکل شهریه مو حل کرده اوگولجان میگه بیام تشکر کنم که هاریکا میگه نمیخواد خودم میکنم تو برو دیگه. عمر و آسیه با ایگنور و شوهرش امل را به بیمارستان میرسونن و پشت در اتاق عمل منتظر میمونن عمر خودشو سرزنش میکنه که نتونسته ازش محافظت کنه. ها یکا جلو میره و از رسول تشکر میکنه و دعوتش میکنه به صرف قهوه اون نیز قبول میکنه. تو خانه هاریکا گرم صحبت کردن با رسول میشه و بعد از رفتنش سوزان ازش میپرسه تو قصدت چیه؟ هایکا میگه دوستی! سوزان میگه اون هم رئیسمه هم زن داره! هاریکا میگه خودش گفت داره طلاق میگیره! مشکلی نیست! سپس تو فکر فرو میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا