خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱۰ سریال امیلی در پاریس

امیلی با میندی تو کافه نشستن و او از پیرکادو پیش اون گلگی میکنه که نمیزاره طرح لباساشو ببینم بعد توقع داره بتونم بازاریابی کنم و مراسم فشن شو راه بندازیم آخه مگه میشه؟ بعد از کمی حرف زدن میندی بهش میگه که به منم یه پیشنهاد شده که تو هفته دو بار برم اونجا و بخونم امیلی خیلی خوشحال میشه و میگه این که خیلی عالیه ازش میخواد تا قبول کنه. متیو به امیلی پیام میده و میگه که پیرکادو میخواد شو هفتگیشو کنسل کنه امیلی جا میخوره و به خاطر این اتفاق بهم میریزه سپس به میندی میگه باید برم سر کار. شب امیلی با متیو به لب دریا میرن پیاده روی. اونجا درباره کنسل شدن شو هفتگی باهم صحبت میکنن و متیو میگه تلاشمو میکنم تا منصرفش کنم سپس به طرف خانه میره که میبینه کامیل و گابریل جلوی در خانه باهم دعوا میکنن. امیلی با کامیل حرف میزنه و میگه چیشده؟ کامیل میگه گابریل یه رستوران پیدا کرده تو نورماندی که پولش بهش میرسه میخواد بره بخره امیلی خوشحال میشه و میگه این که خبر خوبیه چرا ناراحتی؟ از کی میدونی؟ کامیل میگه منم الان فهمیدم و گابریل توقع داره من خونه و زندگیمو جمع کنم برم نورماندی ولی من نمیتونم! سپس بهش میگه من میخوام برم پیش خانواده ام تا کمی ذهنم آروم بشه امیلی بهش میگه هروقت کمک خواستی من اینجام و باهم خداحافظی میکنن.

فردای آن روز وقتی میرسه دفتر تا میخواد به سیلوی ماجرای کنسل شدن احتمالی شو هفتگی را بگه او حرفشو قطع میکنه و درباره یه موضوع دیگه ای باهاش صحبت میکنه که یکدفعه با آنتوان روبرو میشه او بهش میگه میتونیم باهمدیگه صحبت کنیم؟ سیلوی لبخند میزنه و قبول میکنه و میرن تا باهم صحبت کنن. امیلی به کارش میرسه که سیلوی گوشیش زنگ میخوره و بهش خبرو میدن که او بهم میریزه و وقتی میفهمه که امیلی دیشب با متیو بوده اما چیزی نگفته از این خبر عصبی میشه و اونو اخراج میکنه. بعد از رفتن سیلوی لوک و  دوست سیاه پوستشون پیش امیلی میرن و وقتی میفهمن اخراج شده میگن ول کن بابا تو فرانسه اخراج شدن جزء محالاته انقدر پروسه داره انقدر باید کاغذ بازی کنی که کلا یادشون میره فقط کافیه زیاد جلوی چشم سیلوی نباشی. شب امیلی تو خونه اش هست که میندی میره پیشش و خبر میده که اون کارو که قبول کردم باید دوروک میرفتم یه شهر دیگه و از این کارم اخراج شدم امیلی میگه میتونی تا هروقت خواستی اینجا بمونی. گابریل دم در خانه امیلی میاد و بهش میگه که فرداشب روز آخریه که من تو رستوران تو پاریسم و ازش دعوت میکنه که بیاد امیلی جا میخوره و میگه چقدر زود! سپس قبول میکنه. روز بعد کاری سیلوی با دیدن امیلی بهش میگه که تو اینجا چیکار میکنی؟

امیلی میگه هنوز مشتری هام اینجا هستن تا تموم شدن کاغذ بازیا به کارم میرسم سیلوی میگه باسه پس جلوی چشمام نباش. متیو به امیلی زنگ میزنه و میگه که پیرکادو میخواد ببینتت و میخواد بره که سیلوی میگه من میرم اما امیلی میگه پیرکادو خودش منو شخصا میخواد ببینه سپس باهم به مزون پیرکادو میرن. اونجا پیرکادو با دیدن امیلی خوشحال میشه و دستشو میبوسه سپس یه لباسی که طراحی کرده را بهشون نشون میده و به متیو میگه که شو هفتگیو بزار اما متیو میگه نمیشه که خودتون کنسل کردین با یه لباس که شو نمیشه راه انداخت! پیرکادو میگه خوب چندتا دیگه طراحی میکنم امیلی میگه جا از ما لباس از شما اینجوری تقسیم کار میشه. وقتی از مزون بیرون میان سیلوی میپرسه نقشه ای داری؟ امیلی میگه نه سپس پست گروه گریز اسکیز را میبینه که دارن تو محلی که میخواسته پیرکادو فشن شو راه بندازه به اونجا رنگ پاشیدن امیلی فکری به سرش میزنه که همونجا جلوی در شو راه بندازن جایی که قراره شلوغ بشه و برای دیدن شو گریز اسکیز بیان. اونجا شلوغ شده و پیرکادو از راه میرسه خبرنگار ازش میپرسه برای دیدن گروه گریز اسکیز اومدین؟ پیرکادو میگه نه اومدم تا شو پیرکادورو به نمایش بزارم و سپس ماشین بزرگی وایمیسته و مدل های پیرکادو پیاده میشن و اونجا به نمایش گذاشته میشن همگی شوکه میشن و تشویقش میکنن. به مناسبت این اتفاق همگی به رستوران گابریل میرن و اونجا جشن میگیرن و آنتوان با کاترین زنش هم میان. فردای آن روز امیلی آنتوان را جلوی در رستوران میبینه که نشسته و ازش میپرسه اینجا چیکار میکنین؟ سپس گابریل میاد که امیلی تعجب میکنه و میگه مگه تو نرفتی؟ گابریل خبر میده که آنتوان این رستورانو به اون داده و قرار نیست دیگه بره امیلی جا میخوره و خوشحال میشه و تبریک میگه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا