خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۱۰ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۱۰ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۱۰ سریال ترکی حسرت زندگی

عمر وقتی به مدرسه میره غمزه و تونارو میبینه و سلام میکنه تونا ازش میخواد تا شب باهاشون بیاد برن سینما اما غمزه میگه نمیشه ما تنها میریم باشه؟ و ازشون فاصله میگیره که یکی از دوستای تونا بهشون میگه راستی بچه ها میدونین آقا معلم داره ازدواج میکنه با یکی از دخترهای محله غمزه با شنیدن این حرفا جا میخوره و میگه یعنی چی؟ به این زودی میخواد ازدواج کنه یعنی؟ سپس از اونجا میره. بعد از رفتنش عمر با تونا حرف میزنه و میفهمه که شب گذشته مادرش زیاد خالش خوب نبوده و با همه دعوا و گریه کرده عمر ازش دلیلشو میپرسه که او بهش ماجرای خونه شونو میگه که از اسباب کشی منصرف شدن عمر جا میخوره و میره به خونه خواهرش نساء و ازش میپرسه چرا از اینجا رفتن منصرف شدی؟ وضعیت خانه غمزه اینارو میدونی! نساء میگه چه میدونم من بهش چیزی نگفتم خودش حتما یه فکر دیگه کرده واسه منم بهتر شد بالاخره با ۵ تا بچه خونه پیدا کردن سخته واسم بدون هالوک! عمر هرچی میپرسه اگه مشکلی هست بهم بگو تو میگه نه همه چیز خوبه خداروشکر نگران نباش. عمر به دم در خانه مادر غمزه میره و با نگران صحبت میکنه.

او بهش میگه که به غمزه خانم بگین میخوام درباره واحد بغلی باهاشون صحبت کنم او قبول میکنه. سپس نوران به غمزه خبر میده و آنها باهم کنار دریا قرار میزان تا حرف بزنن. اونا اول کمی درباره خودشون حرف میرنن و غمزه بهش میگه که توقع نداشت به این زودی ازدواج کنه! عمر میگه من که گفته بودم نیتم جدیه بعد از کمی بحث کردن عمر بهش میگه اگه به خاطر من می‌خوای جای دیگه بری و از واحد بغلی خونه مادرت دست کشیدی گفتم بیام بگم لازم نیست من دیگه مزاحمت نمیشم غمزه میگه نه واسه تو نیست دلیل شخصی دیگه ای دارم و از اونجا میره. موقع برگشت به خانه امینه و برادرشو میبینه و میپرسه چیشده؟ امینه میگه زنگ زدن که گوکان تب داره مامانم گفت بیام دنبالش سپس به طرف خانه میرن. تو خونه امینه که بهش تو مدرسه یه نامه داده بودن که هرکی اندازه توانش به یه خانواده نیازمند کمک کنن حدس میزنه اون خانواده نیازمند خودشونن و گریه میکنه و از حرفاش عمر شک میکنه و میگه اگه مشکلی هست بگین بهم! نساء مدام میگه چیزی نیست امینه اشتباه داره میکنه در آخر عمر ازش میپرسه مشکلی هست؟ امینه با دیدن چهره آشفته مادرش مجبورا بهش میگه نه نیست دایی نساء خیالش راحت میشه. شب نوران با غمزه در حال غذا درست کردن هستن که اونجا باهم حرف میزنن و غمزه میفهمه که عمر داره با فامیل دور خودشون به اسم ثریا ازدواج میکنه. فردای آن روز باهم رفتن خرید کفش برای بچه هاشون که با ثریا و مادرش روبرو میشن و باهم صحبت میکنن غمزه که احساس خفگی داره سریع میخواد تا از اونجا برن…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا