خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۰ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۰ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی محرمانه

یاز و لونت وقتی وارد خانه میشن، عمر پیسنهاد بازی جرأت حقیقت میده و اونا جا میخورن اونت میگه خوبه شما بازی کنین من به تلفن باید بزنم که عمر میگه کجا داری در میری؟ این بازی دو نفره که نمیشه، نکنه میترسی؟ لونت میگه از چی بترسم؟ و میشینه و میگه باشه بازی کنیم، عمر از یاز میپرسه که یاز میگه حقیقت، عمر میگه تاحالا عاشق کوچکتر از خودت شدی؟ یاز میگه نه فقط یکبار عاشق شدم و ازدواج کردم. عمر میگه جرأت یاز به عمر میگه موهای لونت را خراب کن عمر این کارو میکنه که لونت از اونجایی که بدش میاد غر میزنه عمر به یاز میگه عاشق چیه این شدی؟ یاز میگه عاشق رفتارش اون خیلی مؤدبه خیلی رمانتیک و مهربونه لونت حس خوبی میگیره که عمر بهش میگه از تو نمیپرسم چرا چون یاز پنچ نمره از تو جلوتره لونت میگه چرا که عمر بهش میگه چون خوشگله. لونت میگه ولی من عاشق خوشگلیش نشدم اون زندگی کردنو دوست داره واسه همین همیشه میخنده و برای اولین بار جایی که توش زندگی میکنمو واسم به آشیانه تبدیل کرده، لونت و یاز بهم نگاه میکنن که تلفن یاز زنگ میخوره. نهیر ازش حال عمرو میپرسه که یاز میزنه رو آیفون و انها باهمدیگه حرف میزنن و وقتی نهیر به عمر اجازه نمیده که با تبلت بازی کنه عمر قهر میکنه و به اتاقش میره. لونت بعد از قطع تماس به یاز میگه برو با عمر تو اتاقش من برم شنود کار بزارم. گوندای و نومان به اتاق طارق میرن و گوندای و نهیر با طعنه با همدیگه صحبت میکنن سپس بعد از کمی کل کل کردن گوندای به نهیر میگه  باز خوبه ما اومدیم و یه گل آوردیم بقیه که فقط زنگ میزنن، نهیر میخنده و میگه یازو میگی؟ اون خیلی عذرخواهی کرد ولی رفت پیش عمر تا اون تنها نباشه گوندای حرص میخوره و با نومان از اونجا میرن. یاز به اتاق عمر میره و عمر درباره کارت های قهرمان ها بهش توضیح میده. نامیک پیش آینور میره که او با دیدن دستاش میگه چیشده؟ نامیک میگه هیچی دستیار قهوه چی رو دستم چای ریخت!

یاز در حال بازی کردن با عمره از طرفی لونت هم در اتاق طارق در حال کار گذاشتن شنوده که طوفان از راه میرسه. طوفان همه جارو میگرده اما لونت را پیدا نمیکنه از طرفی یاز را میبینه که در حال بازی کردن با عمر هست به خاطر همین کل خانه را میگرده که یاز با شنیدن صدا به طرف طوفان میره و سعی میکنه سرشو گرم کنه تا وارد اتاق نشه اما زیاد نمیتونه معطلش کنه. طوفان وارد اتاق میشه که کسیو نمیبینه و لونت یاز را صدا میزنه که باهمدیگه به طرف پذیرایی میرن. سپس به طوفان میگن خوب حالا که شما اومدین دیگه ما بریم و از اونجا میرن. نهیر رفته واسه طارق ساندویچ گرفته که وقتی برمیگرده از پرستار میپرسه حال طارق چطوره او بهش میگه حالش خوبه نکران نباشین علائم حمله عصبی خیلی شبیه سکته قلبیه ولی نیاز نیست استری داشته باشین، نهیر میفهمه که طارق دروغ گفته و وقتی به داخل اتاق میره بهش میگه تو که نمیتونی ساندویچ بخوری! سکته کردی این تو پنیرو گوشت روغن سرخ کردنیه از این به بعد باید غذاهای آبپز و سبزیجات بخوری! و بهش میگه من میرم کارای مرخص شدنتو انجام بدم تو هم حاضرشو. آدم پیش همان کسی میره که خبر زینب باهاش پخش شده و با تهدید بهش میگه زینب کجاست؟ به زینب زنگ میزنه و بهش میگه که باید ببینتش و حرف بزنن او هم بهش آدرس میده. آدم وقتی به اونجا میره زینب با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ آدم میگه بابات میخواد باهات حرف بزنه گفت بیام سراغت، زینب میگه ولش کن الان حتما عصبیه خوب میشه یادش میره اما آدم باهاش دعوا میکنه و میگه بابا به بیمارستان رفت معلوم هست داری چیکار میکنی؟ زینب جا میخوره و میگه بیمارستان؟ و باهمدیگه به طرف خانه میرن. ارق به اتاقش میره که لونت از سر و صدا متوجه میشه و یاز را صدا میزنه تا به اونجا بیاد و اونم گوش کنه.

طارق پشت میزش میشینه و حرفی نمیزنه. نهیر با دیدن زینب میگه خیلی خوش اومدی هنوز ما مطلع نشدیم که اومدی ترکیه خبرهات پخش شده! سپس بهش میگه برو با بابات صحبت کن پایینه منتظره. زینب وقتی به اتاق پدرش میره میگه بلا به دور باشه طارق میگه معلوم هست داری چیکار میکنی؟ زینب میگه الان اینجا برگشتم به این زندان حالا هرجور که میخوای باهام دعوا کن و باهام حرف بزن، طارق میگه تو هنوز عصبانیتت نخوابیده؟ زینب میگه نه وقتی به مادرم خیانت کردی و بعد میبینم هنوز اون زنه اینجاست و خوشحاله عصبانیتم نمی خوابه. طارق با عصبانیت میگه تو حق نداری به نهیر بگی اون زنه فهمیدی؟ و از اونجا میره. یاز و لونت این حرفارو شنیدن و لونت بهم ریخته به خاطر همین از یاز میخواد تا به اتاقش بره بخوابه اون اونجا مواظب هست اما یاز عصبی میشه و میگه منم تو ماموریتم چرا باید برم بخوابم؟ میخوام اینجا بیشتر بمونم و گوش کنم! اما لونت با کلافگی میگه باشه تو هم تو ماموریتی ولی میخوام تنها باشم و یاز قبول میکنه و میره. لونت شب خاطرات دوران کودکیشو که پدرش کشته شده بود و صحنه دعوای پدر و مادرش به خاطر خیانت پدرش را خواب میبینه و از خواب میپره. لونت که حالش بد شده به بیرون میره و یاز وقتی متوجه میشه به دنبالش میره که تو خیابون با چند نفر مزاحم درگیر میشه و لونت با شنیدن سر و صدا به اونجا میره. سپس بعد از رفتن آنها لونت به یاز میگه اینجا چیکار میکنی؟ یاز میگه تعقیبت کردم کابوس دیدی بعد از خونه زدی بیرون نگران شدم، لونت خوشش میاد و بهش میگه من اومده بودم هوا بخورم یاز واسه اینکه کم نیاره میگه منم، لونت میپرسه هوا خوردی؟ یاز تایید میکنه سپس باهم به طرف خانه برمیگردن……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا