خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci را مطالعه می کنید، با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی یوسق پیرحسن و نویسندگی نرمین ییلدیریم در ژانری درام ، مهیج ، ماجراجویی ساخته شده است. اسم انگلیسی این سریال Perfect tenant و محصول سال ۲۰۲۲ می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ دیلان چیچک دنیز، سرکای توتونچو، ملیسا دونگل، اوزلم توکاسلان، روحی ساری، بیتی انگین، دنیز چنگیز، اموت کورت، نیلسو یلماز، رامی نارین، اومو پوتگول، آلپتکین سردنگچتی، حسن شاهین تورک و …

قسمت ۱۰ سریال ترکی مستاجر بی نقص
قسمت ۱۰ سریال ترکی مستاجر بی نقص

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی مستاجر بی نقص

یعقوب وقتی به خانه برمیگرده یکی ار همسایه ها را میبینه و باهاش گرم صحبت میشه. او بوت های مونارو دم در میبینه و میگه اونا مال مونا نیست؟ سهمیه خانم میگه نه اینا مال پلینه! یعقوب میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ نکنه جمع شدین؟ سهمیه میگه نه کوکی درست کرده بود اومدیم اینجا یهقوب میگه تا نخورم نمیرم و میخواد داخل بره که صباحت سریعا مونارو از جلوی چشم برمیداره. یعقوب بعد از خوردن کوکی تعریف میکنه و میگه اگه هست بدین واسه مونا هم ببرم و از اونجا گیره به خانه خودش‌ او سر میز شام منتظر مونا میمونه اما هرچی منتظر میشه میبینه خبری از مونا نیست سپس رو کاناپه دراز میکشه و کتاب میخونه تا مونا بیاد. مرت به همان واحد میره و با دیدن مونا که بیهوشه شوکه میشه و میگه شما چیکار کردین؟ واقعا چجوری تونستین همچین کاری کنین؟ من اصلا نباید با شماها قاطی میشدم اصلا حتی نیاید به اون شیله میرفتم! مظفر میگه موقع حساب و کتاب که ساعتو گرفتی راضی بودی چیشد الان ناراضی؟ مرت با عصبانیت ساعتو درمیاره و میگه اینم مال خودت من با شماها هیچ کاری ندارم و اصلا تو ماجرا نیستم و از اونجا میره. بهد از چند دقیقه مونا کم کم چشماشو باز میکنه که صباحت میگه بالاخره داره به هوش میاد. مونا وقتی کامل چشماشو باز میکنه یکدفعه جا میخوره و با ترس میگه شماها چیکار کردین؟ چی بهم دادین خوردم؟ از چای بود یا کوکی؟ صباحت میگه از کلنی بود که بو کردی یخورده توش گاز بیهوشی داشت چیز خاصی نبود فقط یخورده بیشتر خوابیدی! جنید میگه مجبور بودیم تا فیلم و عکسایی که داریم پاک کنیم! و تنها چیزی که الان داری یه اس ام اس به منه! مونا با خوندن اون پیام که حالتی تهدید داره با تعجب میگه شماها اصلا نرمال نیستی! حالتون اصلا خوب نیست و با عصبانیت از اون خونه بیرون میاد اونا مدام میپرسن که به یعقوب چیزی میگه یا نه مونا بدون هیچ حرفی میره.

مونا به خانه میره که میبینه یعقوب رو کاناپه خوابیده او اول میترسه و فکر میکنه سر اونم بلایی آوردن واسه همین سعی میکنه بیدارش کنه که وقتی میبینه تکون میخوره خیالش راحت میشه و به اتاقش میره. مونا به لیلا زنگ میزنه و میگه باید ببینمت باهم حرف بزنیم لیلا میگه الان نمیتونم فعلا برو یه دوش بگیر حالت بیاد سرجاش. مونا به حموم میره که وقتی بیرون میاد احساس میکنه یه نفر تو خونه ست. مونا میگه یعقوب تویی؟ و وقتی میخواد بره تو سالن یه نفر میکشونتش تو اتاق خود مونا که مونا با دیدن لیلا میگه تو چجوری اومدی تو؟ لیلا سنجاق سری بهش نشون میده و میگه وقتی جوابمو ندادی ترسیدم اومدم ببینم حالت خوبه یا نه مونا میگه خودت گفتی برم حموم سپس بعد از کمی حرف زدن مونا میگه من باید همه چیزو به یعقوب بگم لیلا ازش میخواد تا این کارو نکنه چون زیر صندوقچه یه پیام بوده که به یعقوب اعتماد نکن! اما مونا وقتی صدای یعقوب را میشنوه که صداش میزنه میره پیشش و میگه باید باهم حرف بزنیم سپس درباره کنده کاری اهالی ساختمان تو طبقه بالا و کشته شدن پدر بزرگش توسط عمو مظفر را هم بهش میگه یعقوب جا میخوره ومیگه میفهمی چی میگی اصلا؟ لیلا با کلافگی بهش نگاه میکنه و سپس از ساختمان میره. مونا با یعقوب به طبقه بالا میرن و مونا بهش ماجرارو تعریف میکن یعقوب میگه این مال چند روز نیست چند ماهه! مونا میگه میدونستی؟ یعقوب تایید میکنه و میگه بالای سرم با بیل و کلنگ سر میکنن نباید بفهمم؟ دنبال یه چیز واهی هستن که اصلا واقعیت نداره این اواخر پدربزرگم شبیه بچه ها شده بود واسه خودش حرف زیاد میزد! و درباره مرگش هم تا زمانیکه مدرک نداری نمیتونی همینجوری حرف بزنی!

مونا درباره صندوقچه اش میپرسه که اینجا چیکار میکرد؟ سپس جایگاهش را نشون میده و میگه اینجا خاک شده بوده! یعقوب میگه ملاتش تازه ست شاید تو خواب اومدی اینجا روشم خاک ریختی؟! اونا سر این موضوع باهم بحث میکنن و یعقوب میگه این کار من نیست! سپس اونا به اتاق هایشان می روند. پلین در حال رفتن به بیرونه که میرن میبینتش تو راهرو و میگه این موقع شب کجا میری؟ پلین میگه دارم با دوستام میرم بیرون چطور؟ مرد میگه آهان همون پارتی خداحافظی که دیشب نرفتین به جاش رفتین جای دیگه؟ پلین میگه آهان تو منو تعقیب میکنی؟ مرد میگه نه بابا اتفاقی اونجا دیدمت سپس میگه اون پسر کنارت خیلی صمیمی بود باهات خبریه؟ پلین میگه چیشده مرت؟ فکر کردی تا بهم یخورده پول دادی میتونی سین جینم بکنی و تحت نظرم بگیری؟ سپس باهاش دعوا میکنه و میره که مرت با عصبانیت به خودش میگه لعنت بهت که دهنتو بی موقع باز میکنی و با کلافگی به خانه برمیگرده. اهالی ساختمان که فکر میکنن مونا دیگه ماجرارو به یعقوب میگه دنبال راه حلی واسه خودشونن. سوزی و شوهرش در حال جور کردن پول و پاسپورت برای فرار کردنن، جنید قصد خودکشی گرفته که زنش با دیدنش اسلحه را از دستش میگیره! فردای آن روز وقتی مونا از خواب بیدار میشه روی میز یه نامه میبینه که یعقوب نوشته یه روز جدیدو شروع کن برو سرکارت و سعی کن دوباره استخدام بشی. مونا میخواد از ساختمان بره که سهمیه و شوهرش جلوشو میگیرن و ازش میخوان تا حرف بزنن. مونا به داخل میره و درباره برادر مظفر که چجوری مرد و آخرین بار کی دیدنش میپرسه. در آخر وقتی از ساختمان بیرون میره به لیلا زنگ میزنه اما لیلا که حسابی از دستش ناراحته جواب نمیده مونا تو فکر میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مستاجر بی نقص

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا