خلاصه داستان قسمت ۱ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تیوی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعهای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.
قسمت ۱ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
شش ماه از حادثه انفجار بمب در خانه حسنعلی میگذرد. حسنعلی و زهرا در این حادثه جان خود را از دست داده اند.
ییلدیز در خانه به چاتای میگوید که برای شب یک مهمانی ترتیب داده است. چاتای که به خاطر مرگ پدرش همچنان عصبی است، این مهمانی را بی دلیل میداند و حوصله آن را ندارد. او سر کار می رود. ییلدیز با ناراحتی به مادرش میگوید :«چاتای به خاطر مرگ پدرش من رو مقصر میدونه و برای همین باهام سرده.» او برای شب چند نفر از افراد شرکت و همچنین کومرو، دختر همسایه جدیدشان که به تازگی با او آشنا شده را دعوت کرده است. کومرو دختر خانواده ای ثروتمند است و خودش مدل معروفی است. فیضا در شرکت به اتاقای چاتای می رود و ذهن چاتای درگیر بدهی های شرکت است و وضعیت مالی شرکت خوب نیست. چاتای احوال پسر فیضا را می پرسد و فیضا با طعنه می گوید مثل اینکه هنوز فکر می کنی اطلس پسر توئه! چاتای انکار می کند و می گوید فقط حالش را پرسیده است.
اندر از لندن به استانبول برمی گردد و او به جانر می گوید نتوانسته در لندن زندگی کند و کایا هم علاقه ای به برگشتن به ترکیه نداشته و برای همین از هم جدا شدند، او هم برای رسیدگی به شرکت و وضعیت بدهی ها برگشته است. عمر یک رستوران بزرگ در استانبول باز کرده است و جانر و امیر پیش او کار می کنند، عمر به امیر می گوید پرستار برای پدرش دردسر ساز شده چون به پدرش نزدیک شده است. ییلدیز به خانه پیش اندر می رود تا به او سر بزند و او هم از شنیدن خبر جدایی اندر و کایا متعجب و ناراحت می شود. چتین دستیار دوعان پدر کومروعه، کومرو کنار خانه ییلدیز چاتای زندگی می کند و پدرش ساکن ایتالیاست. چتین برای سر زدن به کومرو آمده است و کومرو از او می خواهد که به پدرش بگوید اینقدر نگرانش نباشد و بعد هم خبر می دهد شب برای مهمانی به خانه همسایه می رود. شب کومرو به همراه دوستش جانان به خانه چاتای و ییلدیز می رود، کومرو به جانان می گوید ییلدیز مدام از او تقلید می کند و سعی می کند مثل او باشد. او از ییلدیز خوشش نمیاد و حوصله اش را ندارد و به اصرارش به مهمانی آمده است. ییلدیز با دیدن کومرو خوشحال می شود و با دیدنش سعی می کتد خودش را به او نزدیک و صمیمی نشان دهد. فیضا هم به مهمانی آمده و آسمان به ییلدیز می گوید از فیضا خوشش نمیاد و زیادی به چاتای نزدیک است اما ییلدیز حرفش را قبول ندارد و او را دوست و همکار چاتای می داند.
کمی بعد اندر پیش ییلدیز میاید و در مورد فیضا به او هشدار می دهد. روز بعد اندر به شرکت می رود و بخاطر دریافت نکردن هیچ سودی در سال گذشته و بدهی های شرکت از چاتای گلایه می کند. چاتای می گوید در مدت کوتاهی این مسئله را حل خواهد کرد وگرنه ناچار به آوردن شریک جدید خواهند بود. ییلدیز برای خرید لباسی که از مدل لباس کومرو سفارش داده بود به فروشگاه می رود و قیما لباس ۷۰هزار لیر است که و ییلدیز برای سفارش لباس ناچار می شود انرا بخرد. چاتای با دیدن پیامک بانک شوکه می شود و با ییلدیز تماس می گیرد و او را دعوا می کند. ییلدیز به بهانه پارگی دکمه لباس قصد دارد آنرا پس دهد اما مدیر فروشگاه قبول نمی کند، کومرو و جانان به فروشگاه میایند و با دیدن لباس ییلدیز می فهمند که طرح لباس کومرو را خریده است.کومرو می بیند وقتی ییلدیز قصد دارد لباس را پس بدهد از مدیر درخواست می کند و مدیر به حرف او گوشت می دهد و ییلدیز تشکر می کند و می رود. ییلدیز به شرکت می رود و منشی به او می گوید چاتای در شرکت نیست و کمی پیش با فیضا بیرون رفتند. ییلدیز با چاتای تماس می گیرد و چاتای می گوید که در جلسه شرکت است.
ییلدیز از اینکه چاتای دروغ می گوید عصبی می شود و حدس می زند چاتا با فیضا به او خیانت می کنند. او با اندر تماس می گیرد و با او در رستوران قرار می گذارد و موضوع را به او می گوید. اندر می گوید حتما بین چاتا و فیضا رابطه ای است وقتیکه چاتای به شرکت برمی گردد ییلدیز جلو می رود و پیش همه به چاتای اتهام خیانت می زند و دنبال فیضا می گردد. چاتای عصبانی می شود و ییلدیز را به اتاق می برد، ییلدیز با طلبکاری می گوید چاتای به او دروغ گفته و امروز در شرکت نبوده است. چاتای می گوید او در جلسه شرکت دیگرشان بوده و فیضا تا دم در همراهش امده و بعد هم دنبال کار خودش رفته است. ییلدیز که متوجه اشتباهش و آبرو ریزیش شده از چاتای عذرخواهی می کند و چاتای با عصبانیت ⁰بیرون می رود.
فیضا با ناراحتی در حال جمع کردن وسایلش است و می خواهد شرکت را ترک کند که چاتای و ییلدیز او را قانع می کنند و ییلدیز از او عذرخواهی می کند. آن ها متوجه می شوند کت فیضا دوست دختر عمر است و این موضوع را علنی نکردند. چاتای با عصبانیت از ییلدیز می خواهد از شرکت برود و میگوید دیگر حق ندارد به انجا بیاید. ییلدیز با ناراحتی بیرون می رود و شب منتظر امدن چاتای است اما چاتای به خانه نمی رود و تلفنش را هم جواب نمی دهد. چاتای در هتل است و دو لیوان مشروب ریخته و در را باز می کند. اندر در خانه می گوید حرف فیضا را باور ندارد و او حتما با چاتای در رابطه است و عمر هم از این قضیه بی خبر است. جانر و اندر و امیر با عمر در رستوران قرار می گذارند تا عمر و فیضا را ببینند. عمر سر میز می گوید فیضا بخاطر بیماری پسرش نمی تواند بیاید و اندر به عمر می گوید بهتر است به خانه فیضا برود تا به بچه رسیدگی کنند. انها همگی به خانه فیضا می روند اما فیضا انجا نیست و حال بچه اش خوب است. کمی بعد فیضا از راه می رسد و می گوید حال بچه بهتر شده و برای خرید دارو به داروخانه رفته بوده است. اندر به او طعنه می زند و بعد از انجا می روند.
روز بعد که چاتای به خانه برمی گردد ییلدیز بخاطر شب نیامدن چاتای با او بحث می کند و چاتای عصبی می شود و می گوید معلوم نیست امشب به خانه بیاید یا نه و بعد از انجا می رود. ییلدیز با اسمان صحبت می کند و می گوید بهتر است برای شب مهمان دعوت کند تا چاتای مجبور شود و به خانه بیاید، او کومرو را پیشنهاد می دهد. در شرکت اندر به اتاق فیضا می رود،و با تهدید به او می گوید خبر دارد دروغ می گوید و چیزی را از انها پنهان می کند. کومرو به هتل می رود و چتین متوجه رفتنش می شود، چتین با دوعان پدر کومرو تماس می گیرد و به او می گوید مشکل بزرگی در مورد کومرو خانوم داریم شما باید برگردین.کومرو در هتل است و ییلدیز با او تماس می گیرد تا برلی شب دعوتش کند و کومرو می گوید انشب پیش دوست پسرشه و نمی تواند بیاید و بعد از قطع تماس پیش چاتای می رود و همدیگر را می بوسند.