خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۱۱۱ سریال ترکی گودال
قسمت ۱۱۱ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۱ سریال ترکی گودال

در زمین فوتبال همه جمع شده اند و ماهسون پیرمردی را از میان جمعیت انتخاب میکند و جلو میبرد. ارسوی با صدای بلند رو به جمعیت میگوید ما به شما اجازه دادیم اینجا زندگی کنید. ما خواستیم شما از خونه هاتون جدا نشید و از عزیزاتون جدا نشید. ولی میبینیم که کار بدی کردیم. شما هنوز رویای گذشته رو تو سرتون دارین. ولی گذشته مرده، ادریس باباتون نرده، کوچوالی ها مردن. ماهسون بدون لحظه ای درنگ گردن پیرمرد را درست جلوی جمعیت میشکند. ارسوی قاب عکسی از ادریس را روی زمین می اندازد و میگوید که همه مجبورند از روی این عکس رد بشوند. مردم یکی یکی و به سختی از روی عکس رد میشوند. در این بین جلاسون از بین جمعیت میگذرد و از قسمت پشتی فرار میکند و به خانه میرود و آکشین را به خانه ای که مدد در آنجاست میبرد و رو به مدد میگوید به تو میسپارمش مراقبش باش به هیچ وجه بیرون نره. یاماچ به حومالی میگوید اونا به گودال حمله میکنن، همون روزی که تورو پیدا نکنن به محله حمله میکنن. جومالی به یاماچ میگوید تو برو پیش زنت باش تو هیچ وقت نمیخواستی تو این جریانات باشی،هیچ وقت نخواستی که این آدم باشی . بعد هم خالکوبی محله را روی مچ دستش نشان میدهد و میگوید تو از اینا داری؟نه خالکوبیت کو پسر؟

خونوادتو تیکه تیکه کردن همش زنم زنم میکنی. بعد هم وقتی یاماچ میگوید فکر میکنی همه چی خالکوبیه جومالی میگوید معنی این خالکوبیو میدونی؟یعنی باید مراقبت کنی موقع مراقبت میمیری. یاماچ میگوید ما از گودال محافظت میکنیم و گودالم از ما.اینو بهتر از من میدونی. من نتونستم مراقبت کنم اره ولی تو داری آسیب میزنی بهش. در همین موقع گوشی کمال زنگ میخورد و پنهانی به او زنگ زده میگوید کجایید شما از اونجا بیاید بیرون گم و گور بشین به هیچ کس اعتماد نکنین از محله هم به هیچ کس اعتماد نکنین . بعد هم گوشی را قطع میکند. همونطور که مردم از روی عکس ادریس رد میشوند ارسوی رو به آنها میگوید اگه یاماچ و جومالی کوچوالی این دوتابی اصل و نصب رو پیدا کنید پاداش میگیرید. و بعد هم چمدانی پر از پول را به آنها نشان میدهد و میگوید مجازات هم داریم. اگه این کثافتا پیدا نشدن هرروز یکی از شما رو میگیریم و اخر هفته میکشیم تا وقتی نسلتون منقرض بشه. نوبت متین میشود که از روی قاب عکس رد بشود. او کمی مکث میکند و بعد زانو میزند و قاب عکس را از روی زمین برمیدارد و در آغوش میگیرد. برره های سیاه متین را بشدت کتک میزنند و بیهوشش میکنند.

باز هم گوشی کمال زنگ میخورد و به او خبر میدهند متین را گرفته اند و کل محله هم به دنبال یاماچ و جومالی هستند. کمال روی زمین زانو میزند و گریه میکند. جومالی از آن طرف از یاماچ میخواهد که زودتر آنجا را ترک کنند. کمال رو به یاماچ میگوید داداش حق داره شماها برین. یاماچ هم همراه جومالی میرود و رو به او میگوید که باید برود و متین و بچه ها را از دست آنها نجات دهد. جومالی میگوید عقلتو از دست دادی؟گودال شعله ور شده و دهره دنبال تو میگیرده. یاماچ میگوید منو کی پیش تو اورد من میرم دنبال اون بگردم. جومالی با کلافگی میگوید باشه برو من خودمو قربانی نمیکنم هیچکس برام مهم نیست. بعد هم اسلحه ای به او میدهد و میگوید خودتو به کشتن نده وگرنه خیلی بد کتکت میزنم حالا هرجا میخوای برو. ماهسون شبانه به خانه سنا میرود و انجا را بهم میریزد و دنبال چیزی لست. او وسایل شخصی سنا را بهم میریزد و لنگه گوشواره ای که پیدا کرده بود را سر جایش میگذارد و میرود. یاماچ به سختی و پنهانی در محله میگردد که کسی از افراد احمد او را میبیند و خبر میدهد. او سر راهش افه یکی از پسرهای جوان محله را میبیند و کمی با او صحبت میکند.

افراد احمد انهارا میبینند و دنبالشان میکنند. یاماچ و افه به کوچهبن بستی میرسند و پنهان میشوند. اما ناگهان افه جلو میرود و انها به خیال این که او یاماچ است بطرفش شلیک میکنند. احمد جلوتر میرود و میبیند که او برادر کوچکترش افه است اما دیگر دیر شده است. یاماچ بعد از همه این اتفاقات میرود و خالکوبی گودال را میزند و یاد حرفهای عمو می افتد که در کودکی برایش مفهوم خالکوبی را گفته بود. عمو گفته بود یه سقف بالا سرمونه زبرپامون گودال. تا وقتی که خونوادمون این تو باشن تو این دنیا برای ما مرگی نیست

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا