خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۱۱۲ سریال ترکی گودال
قسمت ۱۱۲ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی گودال

یاماچ سراغ علیچو میرود و میگوید رفتم مرکز فرماندهیبرای پیدا کردن فرماندهی که همیشه میگی،سعیمو کردم پیداش کنم ولی نه تنها اونو پیدا نکردم تو روهم پیدا نکردم. اسمت اونجا ثبت نشده. بعد هم به علیچو نزدیکتر میشود و میگوید این آخرین باره که میبینمت و اینجا میام علیچو ،خیلی دوست دارم پسر.بعد هم پیشانی او را میبوسد و میرود. جومالی در خیابان ها در حال راه رفتن است که مکه و دوستانش آنهارا میبینند و تعقیبش میکنند.جومالی متوجه آنها میشود و شروع به دویدن میکند. مدتی به تعقیب و گریز میگذرد تا این که جومالی آنهارا گیج میکند و از پشت سر مکه را گیر می آورد و اسلحه به رویش میکشد و وقتی خالکوبی محله را روی بدن مکه میبیند جا میخورد و از او نیپرسد که کیست و وقتی میفهمد پسر محی الدین است عصبانی میشود و میگوید من زیر تورو تمیز میکردم از کی آدم شدی تو؟ مکه میگوید بخاطر گودال این کارو میکنیم. حومالی عصبانی تر میشود و میگوید گودال؟؟؟ برو خداتو شکر کن که چاقوم همراهم نیست وگرنه خالکوبیتو از رو بدنت بر میداشتم. بعد هم او را هل میدهد تا برود.

یاماچ به خانه برمیگردد و به جومالی میگوید من تصمیممو گرفتم،انتقامو بیخیال شو،گودال رو برمیگردونیم و تو هم کمک میکنی. جومالی او را مسخره میکند و میگوید تو از کی آدم شدی؟ یاماچ رو به او میگوید تو که اینجوری راحت تری جرا برنمیگردی زندون؟ این حرف به جومالی برمیخورد و دو برادر شروع به کتک کاری میکنند و در حین دعوا جومالی خالکوبی یاماچ را میبیند و تعجب میکند. یاماچ او را کنار میزند و با عصبانیت فریاد میزند الان بچه گودال شدم؟ این تو وجود منه، توی قلبم حک شده بود ازقبل روی پوستمم حکش کردم حل شد؟ چه تو باشی چه نباشی من آرامشو به گودال برمیگردونم. چشمان جومالی پر از اشک میشود و با افتخار او را در آغوش میگیرد. جومالی قبول میکند که طبق نقشه یاماچ پیش بروند اما میگوید اگه نشد با تصمیم من پیش میریم. دونه دونه میکشیمشون. نا گهان کسی به در میکوبد و وقتی در را باز میکنند با علیچو روبرو میشوند. او خانه هارا یکی یکی گشته تا یاماچ را پیدا کند. عمو در یکی از محله ها مشغول فروختن میوه است و ادریس هم گهگاهی به او کمک میکند. کمی که میگذرد ادریس به خانه و پیش سلطان برمیگردد.

سلطان بخاطر اتفاقاتی که افتاده دیگر حرف نمیزند و روی ویلچر است. یاماچ و جومالی به همراه علیچو به خانه قبلی و خرابه علیچو میروند و قصد دارند آنجا را تعمیر و ترو تمیز کنند. نا گهان مکه به همراه افرادش سر میرسند و آنها را محاصره میکنند و به یکی از افرادش هم دستور میدهد تا فورا خبرش را به چتو برساند. یاماچ با تعجب رو به مکه میگوید چیکار میکنی این ماییم. مکه میگوید نباید میومدی،اگه به گودال انقدر نزدیک بشی از پا می افتی. مکه از کوره در میرود و گلایه میکند. جومالی از کوره در میرود و میخواهد حساب مکه را برسد که یاماچ جلوی او را میگیرد. مکه رو به یاماچ میگوید دیگه این ورا نیاین. یاماچ همراه جومالی و علیچو آنحا را ترک میکنند. انها به خانه برمیگردند و یاماچ رو به جومالی که خیلی عصبانیست میگوید ما باید کاری کنیم اعتماد مردم محله رو دوباره بدست بیاریم. یعنی ما از گودال محافظت میکنیم و گودال هم از ما. برره های سیاه در محله میگردند تا هرکه را که دلشان خواست ببرند برای قربانی. آنها پیرمردی را میگیرند و کمال انها را نیبیند و میگوید که جای آن پیرمرد او را ببرند. آنها هم قبول میکنند. ارسوی به چتو خبر میدهد که بلغاری ها از جنسی که فروخته بودند بسیار راضی بودند و حالا ۱۰۰ کیلوی دیگر از آن جنس را میخواهند. اما نه پولی برای خرید مواد دارند نه وارتولو را. چتو میگوید بهشون بگو جنس رو باهر کیفیت و هرمقداری که بخوان تحویل میدیم. ماهسون متعجب از تصمیم او میپرسد که قصدش چیست و چتو جواب میدهد چیزی نپرس ماهسون

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا