خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی خواهران و برادران
شنگول وقتی به بیرون از خانه میره شروع میکنه به گریه کردن و نمیدونه باید چیکار کنه و کجا بره. او تو حیاط میشینه و گریه میکنه و با خودش میگه به خدا واسه صلاح همه این کارو کردم به خدا چازه دیگه ای نداشتم! جلسه اولیا و مربیان تشکیل شده و اونا درباره برنامه آخر ترم بحث میکنن که چجوری برگزار کنن. سوزان میاد و میره پیش یکی از دوستاش و میپرسه چیشد؟ تصمیمی گرفته شده یا نه؟ او میگه نه منم الان داشتم میرفتم پیش جرن بشینم سپس میره، سوران جا میخوره و میبینه نباهت میخنده که پیشش میره و میگه مشکلی داری نباهت؟ او میگه نه چه مشکلی؟ سوزان میگه حتما چیزی شده که همه ازم فرار میکنن! آیلا میگه شاید نمیخوان با زنی مثل تو هم کلام بشن. سوزان میگه من کاری نکردم که بخوان این کارو بکنن! آیلا بهش میگه کاری نکردی؟ مرد متعهل را تو خونه خودت دعوت میکنی بعد میری باهاش خرید و میزاری اون حساب کنه؟ بعد میگی کاری نکردی؟ سپس سر این موضوع باهم کل کل میکنن که آیلا به اینجی میگه حواست به محمود باشه میدونی که چه جور ادمیه این سوزان! سوزان عصبی میشه و سیلی تو گوشش میزنه و میگه دفعه آخرت باشه! همتون تقاص کارتونو پس میدین و از اونجا میره. اوگولجان و آیبیکه تو خیایون مادرشونو پیدا میکنن و بهش میگن که چرا این کارو کردی؟ شنگول میگه کسی نمیفهمه که چرا این کارو کردم تا وقتی تو جای من نباشین نمیفهمین! سپس بهشون میگه من میرم خونه خاله تون سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. هاریکا به دیدن اوگولجان اومده و میگه اومدم گلگی کنم و باهات قهر کنم که چرا به من چیزی نگفتی ولی وقتی دیدم چه اتفاقاتی واست افتاده دیدم چیا که نکشیدی! زندگی تو هم مثل زندگی من دراماتیکه.
سپس بهش یه دستبند نشون میده و میگه بیا اینو واسه تو آوردم، هاریکا میگه این چیه؟ اوگولجان میگه دستبند زندان بافت او با خوشحالی میگه واسه من بافتی؟ اوگولجان میگه من نه من که بلد نیستم، خریدم هاریکا عصبی میشه و خوشش نمیاد از این حرکت. شنگول به دم در خانه خواهرش رفته که او با دیدنش میگه خیر باشه! چه خبر شده؟ شنگول میگه بیام تو بهت بگم؟ سپس به داخل میرن گه شنگول با دیدن لباس هاشون میگه دارین جایی میرین؟ خواهرش تایید میکنه و میگه آره فامیل های محمود دعوتمون کردن میریم شهرستان، چیشده؟ شنگول میگه با اورهان دعوام شد زدم از خونه بیرون که شمام دارین میرین. او با کلافگی میگه چرا؟ سر چی؟ حالا میخوای چیکار کنی؟ شنگول میگه نمیدونم خواهرش میگه بزار محمود بیاد بهش بگم شاید بزاره تو ابنجا بمونی شنگول میگه باشه. اوگولجان به بیمارستان به دیدن امیر میره او با دیدنش عصبی میشه و میگه اینجا چیکار میکنی؟ گمشو بیرون! اوگولجان میگه اومدم ازت عذرخواهی کنم اما امیر از اتاقش میخواد بره بیرون که خواهرش و دوست دخترش میان و میگن تو اینجا چیکار میکنی؟ اوگولجان میگه اومدم تشکر کنم فقط، امیر میگه من رضایت دادم تا خودم به حسابتون برسم سپس سرش درد میگیره و ازش میخواد بره بیرون. شنگول با خانواده خواهرش سر میز شام نشستن، محمود بهش میگه خوب میخوای چیکار کنی؟ شنگول میگه اگه میشه یه مدت اینجا باشم! محمود میگه اورهان ناراحت نشه که باعث جدایی تون شدم! او میگه اورهان دیگه نه میخواد منو ببینه نه میخواد آشتی کنه سپس میگه شما چقدر میمونین شهرستان؟ او میگه ۲،۳ هفته میگن بمونیم ولی بچه ها درس دارن نمیشه ۱۰ روز میمونیم برمیگردیم. شنگول میگه ۱۰ روزم زیاده اینجا مراقبت میخواد اون گل ها آب میخواد و ازشون میخواد در نبودشون اونجا باشه اما محمود حرفو عوض میکنه و میره آشپزخانه.
شنگول میره تا پارچ را آب کنه که حرف های محمود را میشنوه که میگه این دیگه اینجا چیکار میکنه؟ مگه میتونه اینجا بمونه؟ مگه نگفتم داداشم اینا میخوان بیان چجوری این همه آدم اینجا بمونیم؟ شنگول با شنیدن این حرفا از اونجا میره. شنگول به دم در خانه صباحت میره که تو صورتش تف میندازه و میگه با چه رویی اومدی اینجا؟ سپس خواهرش میاد و شروع میکنن به سرزنش کردن شنگول و در را به رویش میبندند. شنگول به پارک محله میره که آیبیکه زنگ میزنه و میپرسه رسیده یا نه شنگول میگه آره تو نگران من نباش دخترم من جام امنه پیش خاله ات اومدم سپس تماسو قطع میکنه. او حسابی سردش شده و چشمش به سرویس بهداشتی میوفته او به داخل میره و شب را اونجا سر میکنه. فردای ان روز آسیه و عمر میخوان امل را ببرن مدرسه که صباحت اونجا میره و ازشون میخواد تا ببخشتشون و امل را بزارن پیش اون بمونه آسیه میگه شما اصلا مقصر نبودین خاله صباحت سپس از امل میپرسن که میخواد پیش صباحت باشه یا نه او با خوشحالی تایید میکنه. بعد از اینکه بچه ها میرن مدرسه شنگول یواشکی به خانه اش میره تا یخورده وسایلشو جمع کنه که صباحت با دیدنش میخواد از اونجا بره که شنگول میگه نیومدم بمونم وسایلمو جمع کنم میرم موقع رفتن با اورهان روبرو میشه که او ازش میپرسه اینجا چیکار میکنی؟ او میگه اومدم وسایلمو بردارم الان میرم. سوزان میره به شرکت رقیب رسول. او با دیدنش میگه من منتظر سوزان خانم بودم شما کی هستین؟ سوزان میگه من سوزان هستم و کارتشو نشون میده و میگه نمیدونم کی اومده خودشو من جا زده! سپس عکس نباهت را بهش نشون میده که او میگه نه این نبود، او وقتی عکس آیلا را میبینه میگه همین بود ولی چرا کنار رسوله؟ سوزان میگه همسرشه. او میگه چرا باید همچین کاری با شوهرش کنه؟ سوزان تو فکر میره و میگه نمیدونم!….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس